جدول جو
جدول جو

معنی تفتق

تفتق((تَ فَ تُّ))
شکافتن، شکاف خوردن، کفتن، کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تفتق

تفتق

تفتق
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
تفتق
فرهنگ لغت هوشیار

تفتق

تفتق
گشاده شدن و شکافته گردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). شکافته و گشاده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشقق چیزی. متاوع تفتیق. (از اقرب الموارد) ، گشاده گردیدن تهیگاه و سر سرین شتر از کثرت چرا. (از اقرب الموارد) ، گشاده گردیدن زبان کسی به سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفتی

تفتی
باز ایستادن دختر از لهو بازی با کودکان، جوانمردی نمودن، ورزشکاربودن
فرهنگ لغت هوشیار

تفتن

تفتن
تافتن گرم شدن، خشمناک گردیدن، شتافتن دویدن خرامیدن، گرم گردانیدن یکدیگر را، بخشم در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار