معنی عتق - فرهنگ فارسی عمید
معنی عتق
- عتق عِتق
- آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
بزرگواری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشات، عطیّه، داد و دهش، جدوا، بغیاز، بذل، فغیاز، جود، داشاد، دهشت، منحت، برمغاز، اعطا، صفد، احسان، سماحت، داشن آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
بزرگواری
بَخشِش، عَطا، کَرَم، دَهِش، بخشیدن چیزی به کسی، داشات، عَطیِّه، داد و دَهِش، جَدوا، بَغیاز، بَذل، فَغیاز، جود، داشاد، دَهِشت، مِنحَت، بَرمَغاز، اِعطا، صَفَد، اِحسان، سَماحَت، داشَن
تصویر عتق
فرهنگ فارسی عمید