جدول جو
جدول جو

معنی عتق

عتق
آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
بزرگواری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشات، عطیّه، داد و دهش، جدوا، بغیاز، بذل، فغیاز، جود، داشاد، دهشت، منحت، برمغاز، اعطا، صفد، احسان، سماحت، داشن
تصویری از عتق
تصویر عتق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عتق

عتق

عتق
درختی است که از آن کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

عتق

عتق
قِدَم و گفته اند عتق مخصوص بی جان است چون شراب و خرما و قدم به جاندار و بی جان هر دو گفته شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

عتق

عتق
جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی. (اقرب الموارد) ، گرامی شدن مرد. (منتهی الارب) ، نیک و تازه گردیدن بشره سپس درشتی و خشکی آن، واجب شدن سوگند بر کسی، کهنه گردیدن و نیکو شدن شراب، درگذشتن اسب از دیگران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دیرینه گشتن و نیکو گردیدن چیزی. (منتهی الارب). نیکو گردیدن چیزی. (اقرب الموارد) ، گزیدن چیزی را به دندان، نیکو گردانیدن مال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آزاد شدن بنده از بندگی. (اقرب الموارد). آزاد گردیدن. (منتهی الارب). بابی از ابواب فقه اسلامی است که مقررات و قوانین بردگی و برده فروشی در اسلام در آن جمع شده است
لغت نامه دهخدا