جدول جو
جدول جو

معنی تاراگون - جستجوی لغت در جدول جو

تاراگون(تارْ را گُنْ)
ایالتی در شمال اسپانیا در ’کاتالونی’. محدود است به ایالات برشلونه، لارده، ترول، بلنسیه و از مشرق بر ساحل بحرالروم قرار دارد. مساحتش 6490هزار گز مربع و 337964 تن سکنه دارد. کوهستانی است. در نواحی ساحلی بحرالروم قرار دارد و حاصل خیز است. دارای مو و زیتون و پرتقال فراوان است. شراب تاراگون معروف است. قاموس الاعلام ترکی آرد: تاراغونه، ایالتی است در اسپانیول که قسمت جنوبی خطۀ قطالونیه را تشکیل میدهد، از سوی شمال بدو ایالت بارسلون و لریده و از سمت مغرب به ایالت ارغون و از سمت جنوب به ایالت والنسه و ازجانب مشرق به دریای ابیض (مدیترانه) محدود است..
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاراندن
تصویر تاراندن
راندن، دور کردن، بیرون کردن، پراکنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاران
تصویر تاران
تاریک، مقابل روشن، تیره و تار، پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، بد، افسرده، اندوهگین، خشمگین، گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاراگوش
تصویر خاراگوش
افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، شیبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارون
تصویر تارون
تاریک، مقابل روشن، تیره و تار، پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، بد، افسرده، اندوهگین، خشمگین، گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترگون
تصویر ترگون
دوال، فتراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون، سربه پایین، سربه زیر، سرازیر، واژگون، وارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، بسباسه، بزباز
فرهنگ فارسی عمید
(گُنْ)
شخصیت عمده کمدی خسیس اثر مولیر. هارپاگون شخصیت قابل ستایش خسیسی است که مولیر با آفریدن وی خست را به بهترین وجهی تجسم بخشیده است. لئامت و صرفه جویی وی از چیزهای جزئی، خشونتش برای برتری، و ترسش از اینکه مبادا فریبش بدهند و لختش کنند خنده آور است. از طرف دیگر شخص نفرت انگیز و تأثرآوری میباشد، زیرا که وظایف پدری و تمام مهر و محبت خانوادگی را قربانی خستش میکند. مولیر برای بهتر نشان دادن و برجسته کردن خودپرستی و سودجویی هارپاگون وی را عاشق میکند، اما این عشق پیرانه نمایشی از خست است و جز آن چیزی نیست.
خلاصۀ نمایشنامه: هارپاگون رباخوار، ندیده و نشناخته ناگهان عاشق دختر جوانی به نام ’ماریان’ میشود و دختر خود را که ’الیز’ نام دارد میخواهد بی آنکه یک شاهی خرج کند بدون جهیز به ازدواج اصیل زادۀ پیر و ثروتمندی درآورد، اما پسرش ’کلئانت’ که ’ماریان’ را دوست میدارد با ’والر’ برادر ’ماریان’ که عاشق ’الیز’ است و به خاطر همین عشق پیشکار ’هارپاگون’ شده است همدست میشود. ’لافلش’ نوکر ’کلئانت’ جعبه ای را که ’هارپاگون’ هزار سکۀ طلا در آن نهاده و مخفی کرده است میدزدد، و با ’هارپاگون’ شرط میکند که اگر وی از ازدواج با ’ماریان’ صرف نظر کند پول ها را به وی بازگرداند. در پایان نمایشنامه ’ماریان’ با ’کلئانت’ و ’الیز’ با ’والر’ ازدواج میکند. این نمایشنامه چنانکه گذشت در پیرامون خست فوق العادۀ هارپاگون دور میزند و مانند هر اثر کلاسیک دیگر که صفتی از صفات انسانی را برجسته میکند خست هارپاگون، عادات و رفتار همه اشخاص دیگر نمایشنامه را تحت الشعاع قرار می دهد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دوال فتراک. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 378) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (صحاح الفرس) (برهان) (فرهنگ رشیدی). فتراک. (فرهنگ جهانگیری). دوال و فتراک. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و به ترکی قنجغه گویند. (برهان). مننسکی از فرهنگ شعوری نقل کرده که این لغت تاتاری است و آنرا قنجوغه به زیادت واو قبل ازغین نیز نویسند. (حاشیۀ برهان چ معین) :
تا بدر پادشاه عادل رفتند
بسته به ترگون درون، فضول و خطا را.
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 378)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
بلادی که در قدیم مستقل بودند و اکنون ایالتی بزرگ است در شمال شرقی اسپانیا. پایتخت آن ساراگس و از این ناحیه شهرهای ساراگس، هوئسگا و تروئل پدید آمده است. حدّ شمالی آن جبال برانس (پیرنه) که بین آن و فرانسه فاصله است و حد شرقی قطلونیه (کاتالن) و جنوب شرقی بلنسیه و جنوب غربی قسطیله (کاستیل) جدیده و حدّ غربی قسطیلۀ قدیمه و نواره (ناوار). و مساحت آن 987، 17 میل و محصول آن حبوب و کتان و کنف و گاورس و اغلب انواع میوه هاست و دارای معادن آهن و مس و زیبق و ارزیز و ذغال سنگ و اشهر معادن آن نمک کوهی است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان و فهرست حلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرنگون باشد که سرازیر است. (برهان). سرنگون. (رشیدی) (آنندراج) :
سر به فلک برکشید بی خردی
مردمی وسروری سراگون شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گُ)
یکی از جزایر آنتیل کوچک متعلق به انگلیس با 23000 تن سکنه جزو نواحی ثلاثه. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: نام یکی از جزایر آنتیل کوچک که جزو مستعمرات انگلیس میباشد و در 25 هزارگزی شمال شرقی جزایر ترینیته است طولش به 50 و عرضش به 19 هزار گز بالغ است بخش اعظم سکنه زنگیانند مرکز آن قصبه اسکابوروگ می باشد، قوه رویاندن خاکش زیاد و محصولاتش عبارتست از: تنباکو، نیشکر، موز، آناناس، جوزهندی و نظایر اینها. تنباکو را نخستین بار بسال 1560 میلادی در این جزیره کشف کرده اند، لذا در اکثر زبانها بهمین نام نامیده شده است. تجارت عمده آنجا قند و مشروب است کریستف کلمب این جزیره را بسال 1498 میلادی کشف کرد. ابتدا در دست هلندیها و بعد بدست انگلیس ها و سپس به دست فرانسویها و بالاخره باز بدست انگلیس ها افتاد
لغت نامه دهخدا
تاران، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا)، تیره وتاریک، (برهان) (فرهنگ نظام)، تاره، تاری، تارین، تار و تاریک، (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
روستائی در یونان و در چهل هزارگزی آتن است که به سبب پیروزی میلتیاد، فرمانده سپاه یونان در 490 قبل از میلاد بر نیروی ایران شهرت یافت. معروف است که قاصدی میخواست خبر این پیروزی را به مردم آتن برساند از شدت خستگی بمرد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
افسنطین، افسنتین، رجوع به افسنطین شود
لغت نامه دهخدا
(گِ شُ دَ)
پراکندن و متفرق ساختن و دور کردن. (فرهنگ نظام) : برو این اطفال را که بازی می کنند از آنجا بتاران. (فرهنگ نظام). زجر کردن. تار کردن. ترسانیدن. پراکندن: تو همه کلفتها (خادمه ها) ی مرا با بدزبانی می تارانی. رجوع به تار کردن شود
لغت نامه دهخدا
نام قومی است که در دورۀ فیروزاول هیجدهمین پادشاه ساسانی (383- 459 م)، از شمال قفقاز به گرجستان و ارمنستان تاختند، رجوع به ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 204 و چ 2 ص 316 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
قصبه ایست در ایالت سراغوسۀ اسپانیا، که در 90هزارگزی شمال باختری سراغوسه واقع است و 10000 تن سکنه دارد. در گرداگردش سوری است و از قصبه های بسیار قدیم است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مرکز بخشی است در ایالت بوش دو رن فرانسه که در 17هزارگزی آرل در ساحل یسار رود رن واقع است و 8885 تن سکنه دارد. تجارت صابون و روغن زیتون و پنیر. کارخانه های کلاه سازی و کفش دوزی و فرشبافی و کالباس سازی دارد. دو پل زیبا بر روی رن دارد که یکی از آنها معلق و دیگری سنگی است. کلیسای سنت مارت متعلق بقرن دوازدهم میلادی که به سبک رومن بوده در سال های 1376 و 1449 میلادی بسبک گوتیک تجدید بنا شد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’تاراسقون’ شود
لغت نامه دهخدا
(تارْرا کُ نِ)
ایالت قدیمی و شمالی شبه جزیره اسپانیا که قسمتی از ’قشتاله’ (کاستیل) و از توابع ’بلنسیه’ (والنسیا) است
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاران
تصویر تاران
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراندن
تصویر تاراندن
زجر کردن، ترساندن، پراکنده و طرد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارون
تصویر تارون
تاریک، تار
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که پایاست و ارتفاعش از 50 سانتیمتر تا یک متر متغیر است. برگهایش متناوب و پهنکش دارای بریدگیهای بسیار میباشد و گلهایش زردرنگ است و در آخر تابستان پدید شوند افسنتین کشوث رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون سرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارگون
تصویر چارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارون
تصویر تارون
تاران، تیره و تاریک، تاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاران
تصویر تاران
تار، تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترگون
تصویر ترگون
((تَ))
تسمه رکاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاراندن
تصویر تاراندن
((دَ))
دور کردن، ترسانیدن، تارانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراگین
تصویر پاراگین
فاضلاب، آشغال دانی، پارگین
فرهنگ فارسی معین
دور کردن، طرد کردن، راندن، پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن
متضاد: مجتمع شدن، فراری دادن، گریزاندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاوان
فرهنگ گویش مازندرانی