سراگون سراگون سرنگون باشد که سرازیر است. (برهان). سرنگون. (رشیدی) (آنندراج) : سر به فلک برکشید بی خردی مردمی وسروری سراگون شد. ناصرخسرو لغت نامه دهخدا
سراگوش سراگوش روسری، چارقد، بافته ای از مروارید که در قدیم بر سر می گذاشتند و دنباله آن پارچه درازی بوده که گیسو را می پوشاند، سراغوش فرهنگ فارسی معین
سراگوش سراگوش پارچه ای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند، بافته ای از مروارید با دنبالۀ پارچه ای دراز که بر روی سر قرار می گرفته و گیس ها را می پوشانید، روسری، گیسو پوش فرهنگ فارسی عمید