معنی تارون - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تارون
تارون
- تارون
- تاریک، مقابلِ روشن، تیره و تار، پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، بد، افسرده، اندوهگین، خشمگین، گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید
تارون
- تارون
- تاران، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا)، تیره وتاریک، (برهان) (فرهنگ نظام)، تاره، تاری، تارین، تار و تاریک، (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا