جدول جو
جدول جو

معنی تاثل - جستجوی لغت در جدول جو

تاثل
استوار شدن بن بستن ریشه بستن کونه کردن، استواردن استوار شدن بن گرفتن استوار شدن محکم شدن بنیاد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثل
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
تصویری از تاثل
تصویر تاثل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ، اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
مانند هم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مانندگی، متل آوری چنانه گویی داستان آوری، داستان زدن مثال زدن، شعر یا حدیث جهت مثل آوردن، مثل چیزی شدن نظیر چیزی گردیدن،جمع تمثلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکل
تصویر تاکل
خوردگی، درخشندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافل
تصویر تافل
تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
ریشه دار شدن، اصیل بودن بن یافتن ریشه بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ده یک (زکوه) دادن، گردآوری داراک دارا گشتن، استوار کردن با اصل و استوار کردن با بنیاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
توبه کردن، باز ایستادن از گناه خستوییدن (اقرار اعتراف)، باز ایستادن از گناه پتتیدن (توبه کردن) باز ایستادن از گناه توبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاثف
تصویر تاثف
احاطه کردن، گرد چیزی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین شدن اندوهگنی سنه افسردگی، نشان پذیری، پس چیزی رفتن اندوهگین شدن، بر اثر رفتن پس چیزی رفتن، نشان پذیرفتن قبول اثر کردن، اندوهگینی، اندوه، جمع تاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
داروی خوشبو که در غذا بریزند میز ناهارخوری، صفحه، لوح میز ناهارخوری، صفحه، لوح
فرهنگ لغت هوشیار
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
فرهنگ لغت هوشیار
زن خواستن و با اهل شدن، ازدواج نمودن زن گرفتن، سر به راهی زن کردن زن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامل
تصویر تامل
نیک نگریستن، تفکر درنگ، فرنگری نیک نگریستن نگرش، سکالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامل
تصویر تامل
درنگ کردن، دقت کردن در امری، دوراندیشی،
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابل
تصویر تابل
ادویه، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
مانند هم شدن، مثل یکدیگر شدن دو چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاثر
تصویر تاثر
اثر پذیرفتن، قبول اثر کردن، اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاثم
تصویر تاثم
خودداری کردن و بازایستادن از گناه و توبه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاول
تصویر تاول
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
با اصل شدن، ریشه دار شدن، اصیل بودن، دارای اصل و تبار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابل
تصویر تابل
((بِ))
چیزهایی که برای خوشبو کردن غذا به کار برند، جمع توابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأثل
تصویر تأثل
((تَ أَ ثُّ))
محکم و استوار شدن، بزرگ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وِ))
خر و گاو جوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وَ یا وِ))
برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمثل
تصویر تمثل
((تَ مَ ثُّ))
داستان زدن، مثال آوردن، شبیه چیزی شدن، قصاص گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماثل
تصویر تماثل
((تَ ثُ))
مانند هم شدن، همچون یکدیگر گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاهل
تصویر تاهل
زناشویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمثل
تصویر تمثل
بیان کردن شعر، حدیث، داستان و مانند آن به عنوان مثال در میان سخن، تمثیل، مثل و شبیه چیزی شدن، مثل زدن، داستان زدن، قصاص گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تال
تصویر تال
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
هندی تبیرک تبیره کوچک دو پیاله مانند کوچک که هنگام پایکوبی برهم زنند و باآوای آن آهنگ سرود را نگاه دارند طبق فلزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال
تصویر تال
تار، تاریک، تیره
تالاب
طبق فلزی، نوعی زنگ پیاله مانند که رقاصان بر سر دو انگشت می بندند و هنگام رقص بر هم می زنند
فرهنگ فارسی عمید