پر از سلامتی، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که خداوند اسرار بسیاری از علوم و فنون غریبه و زبان حشرات و پرندگان را به او آموخت و سپاهی از جن و انس در اختیارش قرار داد
پر از سلامتی، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که خداوند اسرار بسیاری از علوم و فنون غریبه و زبان حشرات و پرندگان را به او آموخت و سپاهی از جن و انس در اختیارش قرار داد
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بویگان، پرکام
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زَهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بویگان، پُرکام
بلخم. فلاخن. کلاسنگ. رجوع به بلخم شود، جای باش حیوان عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب). هر موضعی از زمین عامر باشد یا خالی. (از اقرب الموارد) ، خاک. (منتهی الارب). تراب. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، زمین. (منتهی الارب). ارض. (اقرب الموارد). پاره ای از زمین. (دهار). - بلدۀ میت، زمینی که رستنی و چراگاه در آن نباشد. بلد میت: و هو الذی أرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته و أنزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحیی به بلده میتا... (قرآن 49/25) ، اوست که بادها را فرستاد تا بشارتی باشد از نزدش، و از آسمان آبی پاک کننده فروفرستادیم تا بدان بلدۀ مرده را احیا کنیم... و الذی نزل من السماء ماءً بقدر فأنشرنا به بلده میتاً کذلک تخرجون. (قرآن 11/43) ، و آنکه از آسمان آبی فروفرستاد به اندازه ای، پس بدان بلدۀ مرده را زنده گردانیدیم، این چنین بیرون آورده میشوید. و نزلنا من السماء ماءً مبارکاً... رزقاً للعباد و أحیینا به بلدهً میتاً کذلک الخروج. (قرآن 9/50- 11) ، و از آسمان آبی برکت دار فروفرستادیم... تا روزی باشد برای بندگان و بدان بلدۀ مرده را زنده گردانیدیم این چنین است بیرون آمدن. و رجوع به بلدالمیت ذیل بلد شود، بیابان. (منتهی الارب) (دهار). فلات. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، سینه، گویند فلان واسع البلده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، حفرۀ سینه و نحر، و آنچه اطراف آن است و گویند میان آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). گو سینه، آنچه به زمین رسد از سینۀ شتر، گشادگی میان دو ابرو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندرون پنجه. (دهار). کف دست. (از اقرب الموارد) : ضرب بلدته علی بلدته، کف دست خودرا بر سینۀ خود زد، قطعه و رقعه ایست از آسمان که ستاره ای در آن نباشد. (از اقرب الموارد). یکی از منازل قمر میان نعائم و سعد ذابح و گاهی ازآن عدول کرده به قلاده میرود و آن شش ستارۀ گرد است که بر شکل کمان واقع شده است. (منتهی الارب). جایی است خالی از ستارگان میان نعائم و سعد ذابح، و آن منزلی است از منازل قمر. (دهار). فرجه ایست مستدیر از آسمان بشکل رقعه که در آن کوکبی نباشد، و شش ستارۀ مستدیر و کوچک و خفی به شکل قوس بر آن دلالت کنند. و برخی آن را ادحی نامند زیرا در نزدیکی آن ستارگانی است که عرب آنرا بیض گویند و آن بسبب نزدیکی آن به نعائم باشد. ماه گاهی عدول می کند و به ادحی فرود می آید. اصحاب صور، بلده را بر جبهه و پیشانی رامی قرار دهند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 161). قطعه ایست از آسمان براو هیچ ستاره نیست و از بهر آن آن را بلده خوانند، و عصاب رامی است. (جهان دانش). نام منزل بیست ویکم ازمنازل قمر و رقیب او ذراع است و عرب آنرا بر بقعۀ قفره شمارد. و آن از رباطات سیم است و در پس کوکبی است که او را هلال خوانند. بلده از آخر نعایم است تا درجۀ اول جدی و نزد احکامیان منزلی نحس است. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : با صادر و وارد نعایم بلده دو سه دست کرده قایم. نظامی
بلخم. فلاخن. کلاسنگ. رجوع به بلخم شود، جای باش حیوان عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب). هر موضعی از زمین عامر باشد یا خالی. (از اقرب الموارد) ، خاک. (منتهی الارب). تراب. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، زمین. (منتهی الارب). ارض. (اقرب الموارد). پاره ای از زمین. (دهار). - بلدۀ میت، زمینی که رستنی و چراگاه در آن نباشد. بلد میت: و هو الذی أرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته و أنزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحیی به بلده میتا... (قرآن 49/25) ، اوست که بادها را فرستاد تا بشارتی باشد از نزدش، و از آسمان آبی پاک کننده فروفرستادیم تا بدان بلدۀ مرده را احیا کنیم... و الذی نزل من السماء ماءً بقدر فأنشرنا به بلده میتاً کذلک تخرجون. (قرآن 11/43) ، و آنکه از آسمان آبی فروفرستاد به اندازه ای، پس بدان بلدۀ مرده را زنده گردانیدیم، این چنین بیرون آورده میشوید. و نزلنا من السماء ماءً مبارکاً... رزقاً للعباد و أحیینا به بلدهً میتاً کذلک الخروج. (قرآن 9/50- 11) ، و از آسمان آبی برکت دار فروفرستادیم... تا روزی باشد برای بندگان و بدان بلدۀ مرده را زنده گردانیدیم این چنین است بیرون آمدن. و رجوع به بلدالمیت ذیل بلد شود، بیابان. (منتهی الارب) (دهار). فلات. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، سینه، گویند فلان واسع البلده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، حفرۀ سینه و نحر، و آنچه اطراف آن است و گویند میان آن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). گو سینه، آنچه به زمین رسد از سینۀ شتر، گشادگی میان دو ابرو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندرون پنجه. (دهار). کف دست. (از اقرب الموارد) : ضرب بلدته علی بلدته، کف دست خودرا بر سینۀ خود زد، قطعه و رقعه ایست از آسمان که ستاره ای در آن نباشد. (از اقرب الموارد). یکی از منازل قمر میان نعائم و سعد ذابح و گاهی ازآن عدول کرده به قلاده میرود و آن شش ستارۀ گرد است که بر شکل کمان واقع شده است. (منتهی الارب). جایی است خالی از ستارگان میان نعائم و سعد ذابح، و آن منزلی است از منازل قمر. (دهار). فرجه ایست مستدیر از آسمان بشکل رقعه که در آن کوکبی نباشد، و شش ستارۀ مستدیر و کوچک و خفی به شکل قوس بر آن دلالت کنند. و برخی آن را اُدحی نامند زیرا در نزدیکی آن ستارگانی است که عرب آنرا بَیض گویند و آن بسبب نزدیکی آن به نعائم باشد. ماه گاهی عدول می کند و به ادحی فرود می آید. اصحاب صور، بلده را بر جبهه و پیشانی رامی قرار دهند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 161). قطعه ایست از آسمان براو هیچ ستاره نیست و از بهر آن آن را بلده خوانند، و عصاب رامی است. (جهان دانش). نام منزل بیست ویکم ازمنازل قمر و رقیب او ذراع است و عرب آنرا بر بقعۀ قفره شمارد. و آن از رباطات سیم است و در پس کوکبی است که او را هلال خوانند. بلده از آخر نعایم است تا درجۀ اول جدی و نزد احکامیان منزلی نحس است. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : با صادر و وارد نعایم بلده دو سه دست کرده قایم. نظامی
خانوادۀ بلعمیان در قرن چهارم هجری یکی ازمعروف ترین خاندانهای علم و ادب خراسان بود و اسم ایشان در آن زمان نمایندۀ فضل و خرد و دانش پروری رجال بزرگ ایران بوده است. و از این خاندان دو تن شهرتی بسزا دارند یکی ابوالفضل محمد بن عبدالله و دیگری ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله. رجوع به ابوالفضل بلعمی و به بلعمی (ابوعلی....) و شرح احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 503 ومقدمۀ تاریخ بلعمی چ وزارت فرهنگ شود: بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود. کسائی
خانوادۀ بلعمیان در قرن چهارم هجری یکی ازمعروف ترین خاندانهای علم و ادب خراسان بود و اسم ایشان در آن زمان نمایندۀ فضل و خرد و دانش پروری رجال بزرگ ایران بوده است. و از این خاندان دو تن شهرتی بسزا دارند یکی ابوالفضل محمد بن عبدالله و دیگری ابوعلی محمد بن محمد بن عبدالله. رجوع به ابوالفضل بلعمی و به بلعمی (ابوعلی....) و شرح احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 503 ومقدمۀ تاریخ بلعمی چ وزارت فرهنگ شود: بوقت دولت سامانیان و بلعمیان چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود. کسائی
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود