- برزگاو
- گاو نری که در کاشت مزارع بکار دارند ورزاو
معنی برزگاو - جستجوی لغت در جدول جو
- برزگاو
- گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، ورزا، برزه گاو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکابر
تقاطع
اعاظم، اکابر، اشخاص مهم، سران، اعیان، اشراف
چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند، واحدی مرکب از دو فوج تیپ
گاوی که بدان زمین را شیار کنند گاو زراعت ورزاو
کشاورز، برزگر
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، ورزا، برزگاو، برای مثال برزه گاوی ست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری - ۶۹۹)
تیپ، واحدی نظامی، پایین تر از لشکر و شامل چند هنگ
برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
گاوی که بدان مزرعه را شیار کنند ورزاو
ورزه گاو، گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت، ورزاو
واحد نظامی مرکب از دو فوج، تیپ، چندین واحد نظامی از یک صنف که تحت فرماندهی یک سرتیپ (ژنرال) باشند
کشاورزی، زراعت
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
تکرار سخنی
زارع، کشاورز، ورزگر
تکرار سخن، بازگفتن، بازگوینده
بازگو کردن: سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
بازگو کردن: سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
گرگابی: بجستجوی تو گردون چو عزم راه کند زخام ثور کند پای ماه را گرگاو. (آذری طوسی)
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
نوعی کفش چرمی سبک
کشاورز، کشتکار، دهقان
زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)