جدول جو
جدول جو

معنی برزه گاو

برزه گاو
ورزه گاو، گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت، ورزاو
تصویری از برزه گاو
تصویر برزه گاو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با برزه گاو

برزه گاو

برزه گاو
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، وَرزَو، وَرزا، بَرزگاو، برای مِثال برزه گاوی ست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری - ۶۹۹)
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید

برزه گاو

برزه گاو
گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (برهان) (آنندراج). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. (شرفنامۀ منیری) :
برزه گاوی است کو خورد ناچار
برتخمی که خود کند شدیار.
حکیم مختاری (از انجمن آرا) (از آنندراج).
ورزاو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

برزه کار

برزه کار
برزیگر. برزگر. زراعت کننده. (برهان) (آنندراج) ، برزن. (دهار). صحرا و کوی و محله. (برهان). رجوع به برزن شود
لغت نامه دهخدا

سرخه گاو

سرخه گاو
دهی جزء دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه. دارای 274 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

برزه گر

برزه گر
کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
برزه گر
فرهنگ فارسی عمید

هرزه گو

هرزه گو
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
هرزه گو
فرهنگ فارسی عمید