جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برگزار

برگزار

برگزار
برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
برگزار
فرهنگ فارسی عمید

خبرگزار

خبرگزار
کسی که خبرهای روز را برای روزنامه یا مؤسسه های خبری جمع آوری می کند، رسانندۀ خبر
فرهنگ فارسی عمید

برگذار

برگذار
برگزار، برگزار کردن، برگزار کردن مثلاً انجام دادن، به جا آوردن، برپا داشتن
برگذار
فرهنگ فارسی عمید

برگسار

برگسار
مُرَکَّب اَز: برگ + سار، پسوند کثرت و فراوانی، جایی که برگ فراوان است.
لغت نامه دهخدا

برگزاف

برگزاف
دروغین. به عبث:
آنرا که ندانی چه طاعت آری
طاعت نبود برگزاف و عمدا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

برگزاری

برگزاری
برگزاردن. به انجام رسانیدن. ترتیب دادن. رجوع به برگذاری شود
لغت نامه دهخدا