جدول جو
جدول جو

معنی برتاختن - جستجوی لغت در جدول جو

برتاختن
روان شدن، جاری گشتن
تصویری از برتاختن
تصویر برتاختن
فرهنگ لغت هوشیار
برتاختن
((~. تَ))
روا شدن، روا کردن
تصویری از برتاختن
تصویر برتاختن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
پیچاندن، تا کردن، برگرداندن، خمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
((~. تَ))
برگردیدن، پیچیدن، تحمل کردن، تاب آوردن، توانایی داشتن، توان برابری داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برساخته
تصویر برساخته
جعلی، اختراع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
برآوردن، تربیت کردن وآموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشناختن
تصویر بشناختن
فهم کردن، درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب تاختن
تصویر آب تاختن
ادرار یا شاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
بلند کردن، دفع کردن، بالا گرفتن، بالا بردن
فرهنگ لغت هوشیار
برپا شدن ایستادن مقابل نشستن، بیدار شدن، روییدن نمو کردن، طلوع کردن برآمدن، طغیان کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برگشته برگردیده، برگردانیده، پیچیده، سوراخ کرده سفته، تحمل کرده تاب آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپیختن
تصویر برپیختن
پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگاشتن
تصویر برگاشتن
برگرداندن برگردانیدن چیزی. یا برگاشتن روی. روی برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکاشتن
تصویر برکاشتن
پشت کردن، برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
ادا کردن، واپس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتافتن
تصویر سرتافتن
عاصی، بی فرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
برگردیده، برگشته، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگاشتن
تصویر برگاشتن
برگردانیدن، برای مثال عنان را بپیچید و برگاشت روی / برآمد ز لشکر یکی های هوی (فردوسی - ۱/۱۴۳)، همی این سخن قارن اندیشه کرد / که برگاشت سلم روی از نبرد (فردوسی - ۱/۱۴۵) روی برگردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب تاختن
تصویر آب تاختن
شاش کردن، ادرار کردن، پیشاب ریختن
آب افکندن، آب انداختن، برای مثال ز قلب آن چنان سوی دشمن بتاخت / که از هیبتش شیر نر آب تاخت (رودکی - ۵۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درساختن
تصویر درساختن
ساختن، با هم ساختن، سازش کردن، سازگاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنشاختن
تصویر بنشاختن
نشاندن، کسی را به نشستن وا داشتن، وادار به نشستن کردن، جا دادن، خاموش کردن آتش، شاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برآهختن
تصویر برآهختن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
آهیختن، آهختن، آهنجیدن، آختن، اختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
پول دادن، وام خود را ادا کردن
کارسازی کردن
ساختن
جلا دادن، آراستن
خالی کردن، تهی کردن
مرتب کردن
انجام دادن
فارغ شدن
مشغول گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر تافتن
تصویر بر تافتن
تحمل کردن، روگردانیدن، پیچیدن، تاب دادن، مقابله و برابری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب تاختن
تصویر آب تاختن
((تَ))
ادرار کردن، شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگاشتن
تصویر برگاشتن
((بَ تَ))
برگردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برداشتن
تصویر برداشتن
((بَ تَ))
بلند کردن، تحمل کردن، گرفتن، دزدیدن، از میان بردن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهیختن
تصویر برهیختن
((بَ تَ))
برکشیدن، برآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخاستن
تصویر برخاستن
((بَ تَ))
ایستادن، بیدار شدن، طلوع کردن، از میان رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
((~. تِ))
برگشته، پیچیده، تاب آورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداختن
تصویر پرداختن
((پَ تَ))
ادا کردن، کارسازی کردن، جلا دادن، به انتها رسانیدن، شرح دادن، خالی کردن، خلوت کردن، دور کردن، جدا کردن، آهنگ کار کردن، به کاری دست زدن، از کاری فارغ شدن، آماده کردن، ترتیب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درباختن
تصویر درباختن
((دَ تَ))
باختن، از دست دادن، بازی کردن، خرید و فروش کردن
فرهنگ فارسی معین