- برتاختن (مَ لَ)
روان شدن. جاری گشتن:
چنین تاش دو دیده بگداختی
ز مژگان برخساره برتاختی.
اسدی (گرشاسب نامه).
چو دیدندش از جای برتاختند
زپیرامنش جنگ برساختند.
اسدی (گرشاسب نامه).
، نوار مانندی که از کرباس و غیره دوزند و بر گهوارۀ اطفال نصب کنند وطفل را بدان در گهواره بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). بربند. رجوع به بربند شود، مرغ ماهیخوار که بوتیمار نیز گویند، نوعی از پارچۀ کم رنگ. (ناظم الاطباء) ، نوعی از پارچۀ کم عرض. (برهان) :
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنگ
کلی و کلفتن و سالو و روسی انصار.
نظام قاری (دیوان ص 15).
صوف بنگر که سجیف قدک و برتنگ است
شاه پیوند بامثال سپه کرد نکرد.
نظام قاری (دیوان ص 59).
بزاز رخت تا تومرنجی ز بیش و کم
برتنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ.
نظام قاری (دیوان ص 89).
حال برتنگی بگفتم شمه ای
جستمش سررشته ای ز آغاز کار.
نظام قاری (دیوان ص 29)
چنین تاش دو دیده بگداختی
ز مژگان برخساره برتاختی.
اسدی (گرشاسب نامه).
چو دیدندش از جای برتاختند
زپیرامنش جنگ برساختند.
اسدی (گرشاسب نامه).
، نوار مانندی که از کرباس و غیره دوزند و بر گهوارۀ اطفال نصب کنند وطفل را بدان در گهواره بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). بربند. رجوع به بربند شود، مرغ ماهیخوار که بوتیمار نیز گویند، نوعی از پارچۀ کم رنگ. (ناظم الاطباء) ، نوعی از پارچۀ کم عرض. (برهان) :
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنگ
کلی و کلفتن و سالو و روسی انصار.
نظام قاری (دیوان ص 15).
صوف بنگر که سجیف قدک و برتنگ است
شاه پیوند بامثال سپه کرد نکرد.
نظام قاری (دیوان ص 59).
بزاز رخت تا تومرنجی ز بیش و کم
برتنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ.
نظام قاری (دیوان ص 89).
حال برتنگی بگفتم شمه ای
جستمش سررشته ای ز آغاز کار.
نظام قاری (دیوان ص 29)
