جدول جو
جدول جو

معنی برگاشتن

برگاشتن
برگردانیدن، برای مثال عنان را بپیچید و برگاشت روی / برآمد ز لشکر یکی های هوی (فردوسی - ۱/۱۴۳)، همی این سخن قارن اندیشه کرد / که برگاشت سلم روی از نبرد (فردوسی - ۱/۱۴۵) روی برگردانیدن
تصویری از برگاشتن
تصویر برگاشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با برگاشتن

برگاشتن

برگاشتن
برگرداندن برگردانیدن چیزی. یا برگاشتن روی. روی برگرداندن
برگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

برگماشتن

برگماشتن
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گُماریدَن، گُماردَن، بَرگُماردَن، گُماشتَن
برگماشتن
فرهنگ فارسی عمید

برداشتن

برداشتن
بلند کردن، تحمل کردن، گرفتن، دزدیدن، از میان بردن، فراگرفتن
برداشتن
فرهنگ فارسی معین