- باژ
- خراج، جزیه
معنی باژ - جستجوی لغت در جدول جو
- باژ
- باج، پولی که به زور از کسی گرفته شود، واژ
خراج، مالیات، عوارضبرای مثال نگه کن که چندین ز کندآوران / بیارند هرسال باژ گران (فردوسی۴ - ۵۵۵)
- باژ
- باج، خراج، مالیات، واژ
- باژ ((پیش.))
- واژ. باز، بر سر اسماء آید به معنی قلب و عکس و دیگرگونی، باژگونه، باژگون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واحد طول و آن معادلست با: اندازه سر انگشتان تا آرنج، اندازه گشادگی دو دست چون از هم بگشایند، مقداری از دست ما بین سر انگشت کوچک و انگشت شست وجب شبر، یک بند انگشت
پازن، بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
سرنگون وارون
مقلوب، واژگونه، وارونه
گمرکخانه، باجگاه
سینه بند، پیش بند
ماء مور وصول باج خراج ستان محصل مالیات
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محل وزش باد، قبیله ایی از کردها که در اطراف خانقین سکونت دارند (نگارش کردی: باژیلان)
واژگونگی، واژگونه بودن
واژگون، سرنگون، وارون، برای مثال مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر / که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است (حافظ - ۱۰۰ حاشیه)
باجگاه، جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باج خانه
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،برای مثال به برسم شتابید و آمد به راه / به جایی که بود اندر او باژگاه (فردوسی - ۸/۴۵۶ حاشیه)
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،
مامور وصول باج و خراج، باج دار، باژدار
سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
آنکه مطالبۀ باج و خراج کند، باج گیر، باج ستان
باژبان، مامور وصول باج و خراج، باج دار، باژدار
((ژِ))
فرهنگ فارسی معین
سرنگون، وارون. باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می شود
جناح
محموله، دفعه، اکل
غرور
مالیات
قسمت بیرونی سقف خانه ومخفف آواز وفریاد
طرف بیرونی سقف خانه، پشت بام، سقف، و بمعنی صبح زود
بازوی انسان، عضوی از بدن پرندگان که با آن پرواز می کنند