جدول جو
جدول جو

معنی باژوران

باژوران(دخترانه)
جنوبیها، طایفهایی از کردها (نگارش کردی: باژوران)
تصویری از باژوران
تصویر باژوران
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با باژوران

باژوان

باژوان
باژبان. شخصی که باج و خراج از مردم میگیرد. (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا

باژیلان

باژیلان
محل وزش باد، قبیله ایی از کردها که در اطراف خانقین سکونت دارند (نگارش کردی: باژیلان)
باژیلان
فرهنگ نامهای ایرانی

باطوقان

باطوقان
محلتی به اصفهان. در مجمل التواریخ و القصص آمده است: و شهر (اصفهان فراخ گشت در خلافت منصور، و این پانزده پاره دیه بود که همه صحرای آن خانه ها ساختند و بهم پیوست و محلتها را بدان نام دیها بازخوانند چون باطوقان، فرسان، یوان، جرمان و... (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 524). مصحح اظهار نظر کرده اند که شاید مقصود از باطوقان همان محلۀ طوقچی (؟) باشد. (حاشیۀ همان صفحه). اما احتمال میرود که این نام ضبط دیگری از کلمه ’باطرقان’ باشد که یاقوت از قرای اصفهان آورده است و گوید اکثر اهالی آنجا بافنده هستند. رجوع به باطرقان شود، متهالک. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

باژستان

باژستان
باج ستاننده. (ناظم الاطباء). باجگیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مَکّاس. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

باژستان

باژستان
گمرکخانه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به باژگاه شود، مرد متدین. صابر. پرهیزکار. زاهد، عاقل. بافراست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

باسورین

باسورین
ناحیه ای است از توابع موصل در مشرق دجله که دراخبار حمدان از آن ذکری رفته است، (معجم البلدان)، و رجوع به مراصد الاطلاع و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1198 شود
لغت نامه دهخدا