- بالوده
- نمو کرده نشو و نما یافته بالیده
معنی بالوده - جستجوی لغت در جدول جو
- بالوده
- بالیده، نموکرده، بزرگ شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمو کرده، بلند شده
چاهک چاهی که در آن باران و آبهای فاسد ریخته شود چاه فاضل آب آبریز
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
اسب جنیبت اسب کوتل
بنیه، اساس
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
طرح ونقشه
بنیاد، پی دیوار، طرح و نقشه
نموکرده، افزوده، تنومند و بزرگ شده
بالیدن، نمو کردن، بزرگ شدن، تناور گشتن
صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوده، فالوذج، برای مثال چون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی - ۱/۳۶) ، فالوده، شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رنده شده درست می کنند، برای مثال ملک نقل دهان آلوده می خورد / به امّید شکر پالوده می خورد (نظامی۲ - ۲۴۶)
نمو کننده، در حال رشد یا پیشرفت مثلاً جامعۀ بالنده
پالوده، صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوذج
پالوده
چاه فاضلاب در خانه، چاهی که در آن آب باران و آب های گندیده ریخته می شود، آبریز
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
افتخار کردن، رشد کردن
موجود، ساکن، حاضر
ناراحت
آسیب دیده گزند یافته
باطل، بیفایده، عبث
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
پرستو پرستوک