- باقیدار
- بدهکار
معنی باقیدار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار
کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده
بیرون آمدن از اوده بار هزار هزار درم خواه که بر وی بیرون آمده است
خوش منظر و خوش آیند در دیدار، پدیدار، روشن
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
نادیدن عدم رویت مقابل دیدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
بازمانده ها
صاحب و مالک باغ
متمول، ثروتمند
پارسی تازی گشته باز دار
توانش، دستواری
برقرار، مقاوم
دارای بو دارای رایحه با بوی، سگ شکاری بوی پرست
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
هر غذائی که نفخ بیاورد
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
جمع کننده باج
قدرت یافتن، توانائی
کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت می کرد، بازبان، بازیار
قدرت یافتن، توانا شدن، توانایی، قدرت داشتن
پاینده، جاویدان، باقی، برای مثال نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار (فردوسی - ۱/۸۵) ، برقرار، استوار، ثابت
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸) ، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
باژبان، مامور وصول باج و خراج، باج دار، باژدار
باقی ها، پایدارها، پاینده ها، جاویدها، بازمانده ها، به جامانده ها، جمع واژۀ باقی
باقیات صالحات: کارهای خوب و آثار خوب که از انسان باقی بماند
باقیات صالحات: کارهای خوب و آثار خوب که از انسان باقی بماند
آنکه باغ دارد و پیشه اش جمع آوری و فروش محصولات باغ است، صاحب باغ
بازدار، کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت می کرد، بازبان
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
نگهبان و محلفظ
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
میوه دار، آبستن، حامله
جمع باقیه
باقیات صالحات: عمل های نیک، کارهای نیکو
باقیات صالحات: عمل های نیک، کارهای نیکو