جدول جو
جدول جو

معنی اونیدن - جستجوی لغت در جدول جو

اونیدن
(کَ سَ / سِ رَ تَ)
آونیدن. (ناظم الاطباء). استراحت نمودن و خفتن و غنودن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارمیدن
تصویر ارمیدن
آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افدیدن
تصویر افدیدن
شگفتی کردن، تعجب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنیدن
تصویر اشنیدن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتیدن
تصویر افتیدن
افتادن، فتادن، افتدن، فتیدن، فتدن، اوفتادن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیدن
تصویر انجیدن
ریزریز کردن، بریدن، آزردن، استره زدن به پوست بدن در حجامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزیدن
تصویر ارزیدن
ارزش داشتن، قیمت داشتن، بها داشتن، برای مثال به نزد کهان و به نزد مهان / به آزار موری نیرزد جهان (فردوسی۲ - ۲۹۱)، دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی (سعدی۲ - ۶۷۹) برابر بودن بهای چیزی با پولی که در ازای آن داده می شود، سزاوار بودن، لایق بودن، شایستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن، انباشتن، پر کردن، گنجاندن، جا دادن، برای مثال آنکه اندر جهان ندارد گنج / چون توان آگنیدنش در کنج (اوحدی - ۵۷۹)، دفن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افندیدن
تصویر افندیدن
جنگ کردن، دشمنی کردن، برانگیختن به جنگ و جدال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکنیدن
تصویر آکنیدن
پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، پر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورندیدن
تصویر اورندیدن
نادرستی کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردنبرای مثال ز روز واپسین آن کش خبر نیست / جز اورندیدنش کار دگر نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندیدن
تصویر اندیدن
تعجب کردن، از روی شک و گمان سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفیدن
تصویر الفیدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفندن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دَ)
شنیدن:
بر مستراح کوپله سازیده ست
بر مستراح کوپله که اشنیده ست ؟
منجیک.
و رجوع به شعوری ج 1 ص 141 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ تَ)
اوژندیدن. رجوع به اوژندیدن شود، ستون و عمود، پشتی و حامی. (ناظم الاطباء) ، امین و مردم معتمد و معتبر، اعتماد. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) ، آستانۀ در خانه. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اوستان. (انجمن آرا). آستانۀ خانه. (برهان) :
اندر جهان تهی تر از آن نیست خانه ای
کز وام کرد مرد ورا فرش واوستام.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
اوکندن. افکندن:
حاجت آوردش به غفلت سوی من
اوکنیدش موکشان در کوی من.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از افدیدن
تصویر افدیدن
شگفتی کردن تعجب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزیدن
تصویر الزیدن
هضم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیدن
تصویر ارزیدن
قیمت کردن، بها داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیان
تصویر اشنیان
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوریدن
تصویر آوریدن
آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکنیدن
تصویر آکنیدن
آکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقیمن
تصویر اوقیمن
بادروگ از گیاهان دارویی ریحان کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشانیدن
تصویر اوشانیدن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از بالا بپایین پرت شدن بزمین خوردن سقوط کردن، از پا در آمدن ساقط شدن سقط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوفیدین
تصویر اوفیدین
فرانسوی ماران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتیژن
تصویر اوتیژن
فرانسوی درونزاد (قریب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورندیدن
تصویر اورندیدن
فریب دادن مکر و خدعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوژنیدن
تصویر اوژنیدن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیدن
تصویر اندیدن
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوژنیدن
تصویر اوژنیدن
((اَ ژَ دَ))
اوژندن، افکندن
فرهنگ فارسی معین