جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اوژنیدن

اوژنیدن

اوژنیدن
اوژندیدن. رجوع به اوژندیدن شود، ستون و عمود، پشتی و حامی. (ناظم الاطباء) ، امین و مردم معتمد و معتبر، اعتماد. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) ، آستانۀ در خانه. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اوستان. (انجمن آرا). آستانۀ خانه. (برهان) :
اندر جهان تهی تر از آن نیست خانه ای
کز وام کرد مرد ورا فرش واوستام.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

اوژندیدن

اوژندیدن
افکندن و انداختن. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). اوژنیدن
لغت نامه دهخدا

اوکنیدن

اوکنیدن
اوکندن. افکندن:
حاجت آوردش به غفلت سوی من
اوکنیدش موکشان در کوی من.
مولوی
لغت نامه دهخدا

اوژندن

اوژندن
اوژند اوژند خواهد اوژند بیوژن اوژننده اوژنده) افکندن انداختن
اوژندن
فرهنگ لغت هوشیار

اونیدن

اونیدن
آونیدن. (ناظم الاطباء). استراحت نمودن و خفتن و غنودن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

دوانیدن

دوانیدن
کسی یا جانوری را بدویدن وا داشتن اسب را بتاخت در آوردن، بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار