جدول جو
جدول جو

معنی ارمیدن

ارمیدن
آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
تصویری از ارمیدن
تصویر ارمیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ارمیدن

ارمیدن

ارمیدن
مخفف آرمیدن. قرار گرفتن. ساکن شدن. (برهان در کلمه ارمید). رجوع به آرمیدن شود
لغت نامه دهخدا

ارزیدن

ارزیدن
ارزش داشتن، قیمت داشتن، بها داشتن، برای مِثال به نزد کهان و به نزد مهان / به آزار موری نیرزد جهان (فردوسی۲ - ۲۹۱)، دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی (سعدی۲ - ۶۷۹) برابر بودن بهای چیزی با پولی که در ازای آن داده می شود، سزاوار بودن، لایق بودن، شایستن
ارزیدن
فرهنگ فارسی عمید

آرمیدن

آرمیدن
آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید