بروزن پولاد بقول شاهنامه نام پسر گاندی (غندی پهلوان تورانی فرماندار قطعه ای از مازندران (به حدس یوستی آلمانی از کلمه وردات به معنی پیش بردن یا ادعا آمده است). (فرهنگ لغات شاهنامه). نام راه دار مازندران. (انجمن آرا) (آنندراج). نام دیوی از مازندران. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (برهان). نام دیوی که رستم براه هفتخوانش بسته بود و او رستم را رهبری کرد و به جاییکه کیکاوس بسته بود برد و مقام دیو سفید بنمود و بعد کشته شدن دیو سفید و پادشاه مازندران، رستم او را پادشاهی مازندران داد. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) : بدان مرز اولاد بد پهلوان یکی نامدار دلیر و جوان. فردوسی. گرفت او کمرگاه دیو سفید چو ارژنگ و غندی واولاد و بید. فردوسی. همی گشت اولاد در مرغزار ابا نامداران ز بهر شکار. فردوسی
بروزن پولاد بقول شاهنامه نام پسر گاندی (غندی پهلوان تورانی فرماندار قطعه ای از مازندران (به حدس یوستی آلمانی از کلمه وردات به معنی پیش بردن یا ادعا آمده است). (فرهنگ لغات شاهنامه). نام راه دار مازندران. (انجمن آرا) (آنندراج). نام دیوی از مازندران. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (برهان). نام دیوی که رستم براه هفتخوانش بسته بود و او رستم را رهبری کرد و به جاییکه کیکاوس بسته بود برد و مقام دیو سفید بنمود و بعد کشته شدن دیو سفید و پادشاه مازندران، رستم او را پادشاهی مازندران داد. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) : بدان مرز اولاد بد پهلوان یکی نامدار دلیر و جوان. فردوسی. گرفت او کمرگاه دیو سفید چو ارژنگ و غندی واولاد و بید. فردوسی. همی گشت اولاد در مرغزار ابا نامداران ز بهر شکار. فردوسی
جمع واژۀ ولد به معنی فرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی. ناصرخسرو. ای امت برگشته ز اولاد پیمبر اولاد پیمبر حکم روز قضااند. ناصرخسرو. - اولاد الزنا، زادۀ زنا. سند: گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند زانک من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا. خاقانی. - اولاد درزه، فرومایگان و مردم درزی (دوزنده و جولاهه). - اولاددوست، کسی که فرزند دوست میدارد. - اولاد ضباع، چهار ستاره که بر دست چپ بقار است. رجوع به نفایس الفنون شود. - اولاد ظبا، کواکبی از دب اکبر... رجوع به دب اکبر از صور کواکب نفایس الفنون شود. - اولاد علاّت، فرزندان زنان پدر. - اولاد فاطمه، فرزندان فاطمۀ زهرا دختر پیغمبر اکرم: یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا. سعدی. رجوع به ولد شود
جَمعِ واژۀ ولد به معنی فرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد بتمام ایزد دادار تعالی. ناصرخسرو. ای امت برگشته ز اولاد پیمبر اولاد پیمبر حکم روز قضااند. ناصرخسرو. - اولاد الزنا، زادۀ زنا. سند: گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند زانک من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا. خاقانی. - اولاد دَرزَه، فرومایگان و مردم درزی (دوزنده و جولاهه). - اولاددوست، کسی که فرزند دوست میدارد. - اولاد ضباع، چهار ستاره که بر دست چپ بقار است. رجوع به نفایس الفنون شود. - اولاد ظبا، کواکبی از دب اکبر... رجوع به دب اکبر از صور کواکب نفایس الفنون شود. - اولاد عَلاّت، فرزندان زنان پدر. - اولاد فاطمه، فرزندان فاطمۀ زهرا دختر پیغمبر اکرم: یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا. سعدی. رجوع به ولد شود
فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابرن، شابرقان
فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابُرَن، شابُرقان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، شاپورگان، شابرن، شابرقان فولاد، گرز، شمشیر پولاد هندی: کنایه از شمشیر، شمشیر هندی، برای مثال زده برمیان گوهرآگین کمر / درآورده پولاد هندی به سر (نظامی۵ - ۷۵۹)
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، شاپورگان، شابُرَن، شابُرقان فولاد، گرز، شمشیر پولاد هندی: کنایه از شمشیر، شمشیر هندی، برای مِثال زده برمیان گوهرآگین کمر / درآورده پولاد هندی به سر (نظامی۵ - ۷۵۹)
وتدها، هفت تنان، هفت مردان، جمع واژۀ وتد برای مثال هفت فرزند تو که اوتادند / هر یکی غوث هفت کشور باد ی قطبشان صدر صفۀ ملکوت / که مقامش ز عرش برتر باد (عراقی - ۱۱۸)
وتدها، هفت تنان، هفت مردان، جمعِ واژۀ وَتَد برای مثال هفت فرزند تو که اوتادند / هر یکی غوث هفت کشور باد ی قطبشان صدر صفۀ ملکوت / که مقامش ز عرش برتر باد (عراقی - ۱۱۸)
سقف خانه پوشش خانه (ازسمک برکشید بنیادش (بنیاذش) بفلک برفراشت والادش (والاذش)) (رشیدی)، قالب کالبد، قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند: (تا باقبال تو تمام شود این بنارا که کرده ای والاد) (کمال اسماعیل رشیدی) (بمعنی دوم هم مناسب است)، دیوار، هرمرتبه و چینه دیوار گلین که بربالای هم گذارند. سقف، پوشش خانه
سقف خانه پوشش خانه (ازسمک برکشید بنیادش (بنیاذش) بفلک برفراشت والادش (والاذش)) (رشیدی)، قالب کالبد، قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند: (تا باقبال تو تمام شود این بنارا که کرده ای والاد) (کمال اسماعیل رشیدی) (بمعنی دوم هم مناسب است)، دیوار، هرمرتبه و چینه دیوار گلین که بربالای هم گذارند. سقف، پوشش خانه
پارسی تازی گشته پولاد آهنی است که از 2 تا 5، 2 درصد زغال همراه دارد و آن را از چدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر است و به مراتب سخت تر از آن است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط می سازد. فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است. چگالی آن تقریبا همان چگالی آهن است و زودتر از آن گداخته می شود. آهنی است که از 2 تا 5/2 درصد ذغال همراه دارد و آنرا از چدن بدست میاورند و رنگش از آهن تیره تر و جنس آن بمراتب سخت تر میباشد
پارسی تازی گشته پولاد آهنی است که از 2 تا 5، 2 درصد زغال همراه دارد و آن را از چدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر است و به مراتب سخت تر از آن است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط می سازد. فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است. چگالی آن تقریبا همان چگالی آهن است و زودتر از آن گداخته می شود. آهنی است که از 2 تا 5/2 درصد ذغال همراه دارد و آنرا از چدن بدست میاورند و رنگش از آهن تیره تر و جنس آن بمراتب سخت تر میباشد
آهن خشکه و آبدارکه از آن شمشیر خنجر کارد فنر و جز آن سازند روهنی شابرقان آهن خشک مقابل نرم آهن: (که یابد بگیتی رهایی ز مرگ اگر جان بپوشد بپولاد ترگ ک) (شاهنامه)، گرز: نمایم بگیتی یکی دستبرد که گردد ز پولاد من کوه خرد. (نظامی)، شمشیر: (مخور غیر
آهن خشکه و آبدارکه از آن شمشیر خنجر کارد فنر و جز آن سازند روهنی شابرقان آهن خشک مقابل نرم آهن: (که یابد بگیتی رهایی ز مرگ اگر جان بپوشد بپولاد ترگ ک) (شاهنامه)، گرز: نمایم بگیتی یکی دستبرد که گردد ز پولاد من کوه خرد. (نظامی)، شمشیر: (مخور غیر
جمع وتد، میخ ها، دستگیران پیران دستگیر، بنیادیان که چهار تنند و هر کدام یکی از ستون های چهار گانه جهان را نگاهدارنده جمع وتد. میخها، وتدهای عروض و آنها سه اند: مقرون مفروق مجتمع، پیشوایان طریقت، چهارتن از بزرگان که در چهار جهت دنیا باشند و بمنزله چهار رکن عالمند
جمع وتد، میخ ها، دستگیران پیران دستگیر، بنیادیان که چهار تنند و هر کدام یکی از ستون های چهار گانه جهان را نگاهدارنده جمع وتد. میخها، وتدهای عروض و آنها سه اند: مقرون مفروق مجتمع، پیشوایان طریقت، چهارتن از بزرگان که در چهار جهت دنیا باشند و بمنزله چهار رکن عالمند