جدول جو
جدول جو

معنی اولاغ

اولاغ
الاغ، خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش
تصویری از اولاغ
تصویر اولاغ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اولاغ

اولاغ

اولاغ
بنگرید به الا غ خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) خر، الاغ
فرهنگ لغت هوشیار

اولاغ

اولاغ
خر، (غیاث اللغات) (آنندراج)، الاغ: فرمود اورا چرا می آرند و اولاغ به هرزه خسته می کنند، (جامع التواریخ رشیدی)، تا ممر ایلچیان بسبب نشستن اولاغ دورنیفتد، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

ابلاغ

ابلاغ
فرگفت، پیامرسانی، فرمانرسانی، رساندن رسانیدن (نامه یا پیام) ایصال، جمع ابلاغات، رساندن اوراق قضائی بوسیله ماء مور مخصوص به اشخاصی که در آن اوراق قید شده است. یا ابلاغ حکم. رساندن حکم دادگاه است به محکوم علیه بصورت قانونی. یا ابلاغ دادنامه. رسانیدن حکم برویت اصحاب دعوی یا قایم مقام قانونی آنان بصورت قانونی. یا ابلاغ عادی. رساندن دادنامه است باطلاع محکوم علیه بوسیله تسلیم رونوشت حکم غیابی به بستگان و خدمه یا الصاق با قامتگاه یا درج در مطبوعات. یا ابلاغ واقعی. تسلیم رونوشت حکم غیابی است بشخص محکوم علیه غایب یا قایم مقام قانونی او بطریق قانونی. پیام رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

اولاد

اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
اولاد
فرهنگ نامهای ایرانی