جدول جو
جدول جو

معنی فولاد

فولاد
پولاد، آلیاژی سخت که ماده اصلی آن آهن و مقدار کمی کربن است، گرز
تصویری از فولاد
تصویر فولاد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فولاد

فولاد

فولاد
پولاد، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد
فولاد
فرهنگ نامهای ایرانی

فولاد

فولاد
فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابُرَن، شابُرقان
فولاد
فرهنگ فارسی عمید

فولاد

فولاد
پارسی تازی گشته پولاد آهنی است که از 2 تا 5، 2 درصد زغال همراه دارد و آن را از چدن به دست آورند. رنگ فولاد از آهن تیره تر است و به مراتب سخت تر از آن است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط می سازد. فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است. چگالی آن تقریبا همان چگالی آهن است و زودتر از آن گداخته می شود. آهنی است که از 2 تا 5/2 درصد ذغال همراه دارد و آنرا از چدن بدست میاورند و رنگش از آهن تیره تر و جنس آن بمراتب سخت تر میباشد
فرهنگ لغت هوشیار

فولاد

فولاد
پولاد، آهنی است که از 2 تا 2/5 درصد زغال همراه دارد و آن را ازچدن به دست آورند، رنگ فولاد از آهن تیره تر و جنس آن به مراتب سخت تر است و اگر آب داده شود شیشه را مخطط میسازد، فولاد شکننده و در درجات حرارت زیاد چکش خوار است، چگالی آن تقریباً همان چگالی آهن است و زودتر از آن گداخته میشود، (فرهنگ فارسی معین)، آهن جوهردارکه کارد و شمشیر از آن سازند، (برهان) :
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دلبر درآمد عشقبازی تازتاز،
منوچهری،
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد،
باباطاهر،
از سرت بیرون کشید آن رشته در پایت ببست
چون فرودیدی نه رشته کآهن و فولاد بود،
خاقانی،
یکی گرز فولاد بر مغز خورد
کسی گفت صندل بمالش به درد،
سعدی،
ترکیب ها:
- فولادبازو، فولاددل، فولادرگ، فولادسازی، فولادستون، فولادفروش، فولادکلا، فولاد کوفتن، فولادلو، فولادمحله، فولاد معدنی، فولادوند، فولادی، فولادین، رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا

پولاد

پولاد
آهن سخت و کوبیده، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد
پولاد
فرهنگ نامهای ایرانی

اولاد

اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
اولاد
فرهنگ نامهای ایرانی

اولاد

اولاد
جمع ولد، فرزندان زاکی جمع ولد زادگان فرزندان توضیح در تخاطب فارسی گاه بجای مفرد آید: احمد اولاد من است حسن اولاد ارشد است. فرزند
فرهنگ لغت هوشیار