جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اولاً

اولاً

اولاً
نخستین. (ناظم الاطباء). در اول، پیش از همه:
گرت باید که سست گردد زه
اولاً پوستین بگازر ده.
سنایی.
نغمه های اندرون اولیا
اولاًگوید که ای اجزای لا.
مولوی.
بسیار کسان که جان شیرین
در پای تو ریزد اولاً من.
سعدی
لغت نامه دهخدا

اولاد

اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
اولاد
فرهنگ نامهای ایرانی

اولاغ

اولاغ
بنگرید به الا غ خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) خر، الاغ
فرهنگ لغت هوشیار

اولاد

اولاد
جمع ولد، فرزندان زاکی جمع ولد زادگان فرزندان توضیح در تخاطب فارسی گاه بجای مفرد آید: احمد اولاد من است حسن اولاد ارشد است. فرزند
فرهنگ لغت هوشیار