- اضطجاع
- بر پهلو خفتن، برشکم خفتن
معنی اضطجاع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی کاردانی نیرومندی
یک شانه پوشی: پوششی که تنها یک شانه و یک بازو را می پوشاند به کول انداختن
قوی شدن، نیرومند شدن، نیرومندی، توانا شدن بر کاری، توانایی بر کار
بخشیدن را باز گرفتن، بازگشت
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
واپسگرایی
درماندگی
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
فرا گرفتن فراهم آوردن فراگیری
لاغر کردن
نیرومندشدن
بر افروخته شدن، آتش
بیچاره وحاجتمند کردن کسی را، ناچار شدن، درماندگی
بی تهبی، جنبیدن ولرزیدن، طپیدن، آشفتگی
بغل کردن
به پنجه بر گرفتن
بخشش خواستن، سود خواستن، آب و گیاه خواستن بطلب آب و علف و منفعت و احسان شدن، طلب عطا و بخشش طلب صله
گردن نهادگی فرمانبرداری فرمانبردار شدن فرمان بردن
نگاشته شدن چاپ نگاشت نگاشته شدن نقش پذیرفتن نگار بستن، چاپ شدن بچاپ رسیدن، مهر پذیرفتن، نگار پذیری نقش پذیری، چاپ، جمع انطباعات
بازگشتن به حال اول، برگشتن، کنایه از ضدیت و مخالفت با تجدد جامعه و تمایل به اوضاع قدیمی
چاپ شدن، نقش پذیرفتن، نقش شدن چیزی بر چیزی
بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی
جنبیدن، لرزیدن، تپیدن، پریشان حال شدن، آشفتگی، بی تابی، بی آرامی، یکدیگر را با چیزی زدن، به هم واکوفتن، در علم روانشناسی پریشانی ذهن بر اثر ترسی مبهم
به ساختن چیزی فرمان دادن، نیکویی کردن، پروردن و برگزیدن کسی
به طلب نیکویی و احسان شدن، بخشش خواستن، در طلب آب و علف رفتن
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، اشتعال، شعله زدن، ضرام، تلهّب، توقّد، گر زدن، گر کشیدن، التهاب
فرارسیدن پیری، سفید شدن موی
فرارسیدن پیری، سفید شدن موی
Agitation, Anxiety, Anxiousness, Nervousness, Trepidation