قوی شدن در کاری. (آنندراج). قوی گشتن در کاری. (زوزنی). اطلاع. (زوزنی). نیرومندشدن کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قوی وتوانا بودن بر کار. نیرومندی و توانایی در کار. رجوع به مضطلع شود: آن مهم که چون جذر اصم ّ در شکال اشکال بمانده به کیاست و شهامت و حسن اضطلاع کفایت کند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 40). بزبان شکر ایادی و حسن اضطلاع و یمن اصطناع ناصرالدین میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 18).
بر پهلو خفتن. (از کنز و منتخب و صراح) (غیاث اللغات) (زوزنی) (منتهی الارب). پهلو بر زمین نهادن. ضَجْع. ضُجوع. اِضّجاع. اِلْطِجاع. انضجاع. (از اقرب الموارد). رجوع به مصادر مذکور شود.
ردا از زیر بغل راست بر کتف چپ انداختن، و در این صورت دوش راست برهنه ماند و دوش چپ پوشیده گردد و این نوع رداپوشی رااضطباع بدان جهت گویند که یک بازو برهنه میماند. (منتهی الارب) (آنندراج). ردا به زیر بغل راست درآوردن و بر دوش چپ افکندن. (زوزنی). ردا به زیر بغل راست درآوردن و بر دوش چپ افکندن چنانکه دوش راست برهنه بود و چپ پوشیده. (تاج المصادر بیهقی). از زیر بغل راست بر کتف چپ ردا انداختن، که دوش راست برهنه و دوش چپ پوشیده گردد. و این نوع پوشش را بدان جهت اضطباع گویند که یک بازو برهنه میماند. (ناظم الاطباء). اضطباع مُحْرِم یا حج گزار به جامۀ خود، داخل کردن ردا رازیر بغل راست و پوشیدن بدان بغل چپ را.