معنی اضطرام - فرهنگ فارسی عمید
معنی اضطرام
- اضطرام
- افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، اشتعال، شعله زدن، ضرام، تلهّب، توقّد، گر زدن، گر کشیدن، التهاب
فرارسیدن پیری، سفید شدن موی
تصویر اضطرام
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اضطرام
اضطرام
- اضطرام
- افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برافروخته شدن آتش. (از اقرب الموارد). زفانه زدن آتش. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زبانه کشیدن آتش.
لغت نامه دهخدا
اضطرار
- اضطرار
- بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی
فرهنگ فارسی عمید