جدول جو
جدول جو

معنی اساباد - جستجوی لغت در جدول جو

اساباد
(اَ)
شاید صورت اولی اسدآباد: اساباد، کرمانشاهان، مرج، شهرکهائی اند (از جبال) بر ره حجاج، انبوه و آبادان و بانعمت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسانید
تصویر اسانید
اسنادها، نسبت دادن ها، منسوب کردن ها، جمع واژۀ اسناد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبعاد
تصویر استبعاد
بعید شمردن، بعید دانستن، دور شمردن، دوری کردن، دور شدن، دوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استناد
تصویر استناد
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعباد
تصویر استعباد
به کسی را بندۀ خود کردن، به بندگی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسابیع
تصویر اسابیع
اسبوع ها، هفته ها، جمع واژۀ اسبوع
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رِ کُ)
نو برآمدن گیاه نصی در بنۀ خشک آن. نو برآمدن گیاه نصی در قدیم آن. (منتهی الارب) ، اسبال زرع، برآمدن خوشۀ کشت. (منتهی الارب). خوشۀ کشت بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی). صاحب خوشه شدن کشت. (منتهی الارب) ، اسبال طریق، بسیار آینده و رونده شدن راه. (منتهی الارب) ، بسیار کردن سخن بر کسی. (زوزنی) : اسبل علیه. (منتهی الارب) ، فروهشتن. فروگذاشتن ازار و مانند آن به تکبر. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشتن جامه. (غیاث). فروگذاشتن ازار و آنچه بدان ماند. (زوزنی) ، فروگذاشتن پرده و جز آن. فروریختن، سست کردن بند ازار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جامه های سیاه.
لغت نامه دهخدا
جمع اسبوع، هفته ها، هفت بار، روزها جمع اسبوع. هفت ها هفت هفت، هفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس باد
تصویر آس باد
آسیا که بقوت باد گردد، آسیا چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتباد
تصویر اهتباد
کبست چیدن (کبست: حنظل)، تلخی گرفتن از کبست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امابعد
تصویر امابعد
پس چون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتباد
تصویر اعتباد
بنده گرفتن بنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باداباد
تصویر باداباد
یعنی هر چه میشود بشود، هر چه باید بشود میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوداد
تصویر اسوداد
سیاه بودن، سیاه رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطباغ
تصویر اسطباغ
نانخورش ساختن رنگ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
تزده ها نورده ها یافته ها، جمع اسناد جمع در جمع سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمیاد
تصویر اسمیاد
بر آماسیدن از خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دوری جویی دورمان دور کردن بنده خواستن، به بندگی گرفتن دور شمردن بعید دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباق
تصویر استباق
((اِ تِ))
پیشی جستن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
((اِ تِ))
خود رأی بودن، خودسری، فرمانروایی مطلق یک حزب، ظلم و تعدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسانید
تصویر اسانید
جمع اسناد، در علم نحو عبارتست از ایتاع و نسبت تامه بین دو کلمه، مانند نسبت خبر به مبتداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبعاد
تصویر استبعاد
((اِ تِ))
بعید دانستن، دور از قبول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استبداد
تصویر استبداد
تک سالاری، خوکامگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استناد
تصویر استناد
گواهمندی، گواه
فرهنگ واژه فارسی سره