جدول جو
جدول جو

معنی استبعاد

استبعاد((اِ تِ))
بعید دانستن، دور از قبول
تصویری از استبعاد
تصویر استبعاد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استبعاد

استبعاد

استبعاد
دوری جویی دورمان دور کردن بنده خواستن، به بندگی گرفتن دور شمردن بعید دانستن
فرهنگ لغت هوشیار

استبعاد

استبعاد
بعید شمردن، بعید دانستن، دور شمردن، دوری کردن، دور شدن، دوری
استبعاد
فرهنگ فارسی عمید

استبعاد

استبعاد
دور شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا

استبداد

استبداد
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار

استعباد

استعباد
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار

استبداد

استبداد
به میل و رای خود کار کردن، خودرای بودن، خودرایی، خودسری، خودکامگی، در علوم سیاسی حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می گیرند
استبداد
فرهنگ فارسی عمید