جدول جو
جدول جو

معنی احتضار - جستجوی لغت در جدول جو

احتضار
حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن، کنایه از نهایت و نابودی چیز مثلاً رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
فرهنگ فارسی عمید
احتضار(رَ پَ)
حضور. (زوزنی). حاضر شدن. (منتهی الارب) ، از بیخ برکندن. (منتهی الارب). برکندن. (زوزنی) (تاج المصادر) : احتفی البقل، از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب) ، نوازش فراوان کردن، فرحت و سرور نمودن، بسیار پرسیدن از حال کسی. (منتهی الارب). پژوهش کردن از حال کسی
لغت نامه دهخدا
احتضار
حاضر آمدن، حالت شخص نزدیک به مرگ
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
فرهنگ لغت هوشیار
احتضار((اِ تِ))
حاضر شدن، فرا رسیدن هنگام مرگ، جان کندن، شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
فرهنگ فارسی معین
احتضار
مرگ
تصویری از احتضار
تصویر احتضار
فرهنگ واژه فارسی سره
احتضار
جان کندن، نزع، حضور، شهرنشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احتضار
1ـ اگر خواب ببینید دیگران در حال احتضار هستند، نشانه آن است که شما و دوستانتان بداقبال هستید. 2ـ اگر در خواب خود را در حال احتضار ببینید، علامت آن است که با بی توجهی خود ارزش کارتان را کم میکنید و همچنین بیماریی شما را به مرگ تهدید میکند. 3ـ اگر در خواب حیوانات وحشی را در حال احتضار ببینید، نشانه آن است که از خطری خواهید گریخت. 4ـ اگر خواب ببینید حیوانات اهلی در حال احتضارند، علامت آن است که با آرامش و تسلط بر خود با هر وضعیتی روبرو می شوید. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گردآوردن چیزی بیش از اندازۀ نیاز، انبار کردن، در علم اقتصاد انبار کردن کالا به قصد گران فروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتقار
تصویر احتقار
کوچک و خوار شمردن، حقیر شمردن، خوار بودن، حقارت
فرهنگ فارسی عمید
(صَ شُ)
در کنار گرفتن. در کنار نهادن.
- احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را.
، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
لغت نامه دهخدا
(صَ حی یَ)
پرهیز کردن، دانش. (غیاث از لطائف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سطبر کردن، حاضر شدن مرگ. (منتهی الارب) ، شهری شدن مردم، دویدن فیل، دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، از سفر بحضر آمدن، آفت به شیر خوردنی رسیدن.
- حال احتضار، حال مردن. حال جان کندن میرنده
لغت نامه دهخدا
(رَ پَ رَ)
حصار بر شتر بستن. (منتهی الارب). حصار بر شتر افکندن و حصار، بالشی باشد بشبه پالان. (تاج المصادر بیهقی) ، کم کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
احتضاء نار،افروختن آتش را، یا گشادن آن تا زبانه زند. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ)
احتضاض نفس خویش، خود را قاصر شمردن، بطاعت و خدمت شتافتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ)
در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بغل گرفتن. در کنار گرفتن. (غیاث) ، چاه کندن، پاک کاویدن
لغت نامه دهخدا
(صُ وَ نِ)
حظیره ساختن. (منتهی الارب). حظیره کردن، احتفال ماء، گرد آمدن آب، احتفال وادی به سیل، بسیار پر شدن آن، احتفال قوم، گرد آمدن آنان. (منتهی الارب). انجمن شدن. حفل. (زوزنی). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی. بزم کردن، احتفال فرس، خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوه دویدن داشتن او، احتفال طریق، پیدا و هویدا شدن راه، مبالغه. (منتهی الارب) ، وضوح، نیک قیام کردن بکارها. (منتهی الارب). حسن قیام به امور، باک داشتن
لغت نامه دهخدا
کندن زمین به آهن. زمین بکندن. (تاج المصادر) ، استحقاب. ذخیره نهادن چیزی را. (زوزنی) (منتهی الارب) ، بستن چیزی را در دنبالۀ پالان یا چوب آن. (منتهی الارب). بر ترک بستن، احتقاب اثم، برداشتن گناه را. (منتهی الارب). گناه و آنچه بدان ماند برداشتن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بر ترک سوار کردن. ارداف
لغت نامه دهخدا
(صَ/ صِ)
حقر. (تاج المصادر). استحقار. خوارو خرد شمردن. خوار داشتن، حاکم گردیدن. (منتهی الارب) ، بهم بحاکم شدن. (منتهی الارب). ترافع. محاکمه. تحاکم. بنزدیک حاکم شدن. بحاکم شدن. (تاج المصادر) ، حکم پذیرفتن. حاکم کردن
لغت نامه دهخدا
(صَ)
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جوان و سالم مردن: اغتضر اغتضاراً (مجهولاً) ، جوان سالم مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اغتضر فلان (مجهولاً) ، مات شاباً صحیحا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
بریده گردیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتظار
تصویر احتظار
پرچین سازی (پرچین حظیره) آغل سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضارا
تصویر احتضارا
جان کندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضار
تصویر اختضار
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گران فروختن، انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار شدن خوار کردن خوار داشت کوچک شماری دست کم گرفتن خوار و خرد شمردن خوارداشتن، خوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفار
تصویر احتفار
زمین کنی، فراهم آمدن، برسرین نشستن، دامن برچیدن، برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
((اِ تِ))
در کنار گرفتن، در پناه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتقار
تصویر احتقار
خوار و حقیر شمردن، خوار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
((اِ تِ))
انبار کردن و نگاهداشتن کالا به قصد گران فروختن، انبارداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتذار
تصویر احتذار
پرهیز، پرهیز کزدن
فرهنگ واژه فارسی سره