حضور. (زوزنی). حاضر شدن. (منتهی الارب) ، از بیخ برکندن. (منتهی الارب). برکندن. (زوزنی) (تاج المصادر) : احتفی البقل، از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب) ، نوازش فراوان کردن، فرحت و سرور نمودن، بسیار پرسیدن از حال کسی. (منتهی الارب). پژوهش کردن از حال کسی
حضور. (زوزنی). حاضر شدن. (منتهی الارب) ، از بیخ برکندن. (منتهی الارب). برکندن. (زوزنی) (تاج المصادر) : احتفی البقل، از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب) ، نوازش فراوان کردن، فرحت و سرور نمودن، بسیار پرسیدن از حال کسی. (منتهی الارب). پژوهش کردن از حال کسی
1ـ اگر خواب ببینید دیگران در حال احتضار هستند، نشانه آن است که شما و دوستانتان بداقبال هستید. 2ـ اگر در خواب خود را در حال احتضار ببینید، علامت آن است که با بی توجهی خود ارزش کارتان را کم میکنید و همچنین بیماریی شما را به مرگ تهدید میکند. 3ـ اگر در خواب حیوانات وحشی را در حال احتضار ببینید، نشانه آن است که از خطری خواهید گریخت. 4ـ اگر خواب ببینید حیوانات اهلی در حال احتضارند، علامت آن است که با آرامش و تسلط بر خود با هر وضعیتی روبرو می شوید. لوک اویتنهاو
1ـ اگر خواب ببینید دیگران در حال احتضار هستند، نشانه آن است که شما و دوستانتان بداقبال هستید. 2ـ اگر در خواب خود را در حال احتضار ببینید، علامت آن است که با بی توجهی خود ارزش کارتان را کم میکنید و همچنین بیماریی شما را به مرگ تهدید میکند. 3ـ اگر در خواب حیوانات وحشی را در حال احتضار ببینید، نشانه آن است که از خطری خواهید گریخت. 4ـ اگر خواب ببینید حیوانات اهلی در حال احتضارند، علامت آن است که با آرامش و تسلط بر خود با هر وضعیتی روبرو می شوید. لوک اویتنهاو
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سُرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غِرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
سطبر کردن، حاضر شدن مرگ. (منتهی الارب) ، شهری شدن مردم، دویدن فیل، دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، از سفر بحضر آمدن، آفت به شیر خوردنی رسیدن. - حال احتضار، حال مردن. حال جان کندن میرنده
سطبر کردن، حاضر شدن مرگ. (منتهی الارب) ، شهری شدن مردم، دویدن فیل، دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، از سفر بحضر آمدن، آفت به شیر خوردنی رسیدن. - حال احتضار، حال مردن. حال جان کندن میرنده
حظیره ساختن. (منتهی الارب). حظیره کردن، احتفال ماء، گرد آمدن آب، احتفال وادی به سیل، بسیار پر شدن آن، احتفال قوم، گرد آمدن آنان. (منتهی الارب). انجمن شدن. حفل. (زوزنی). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی. بزم کردن، احتفال فرس، خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوه دویدن داشتن او، احتفال طریق، پیدا و هویدا شدن راه، مبالغه. (منتهی الارب) ، وضوح، نیک قیام کردن بکارها. (منتهی الارب). حسن قیام به امور، باک داشتن
حظیره ساختن. (منتهی الارب). حظیره کردن، احتفال ماء، گرد آمدن آب، احتفال وادی به سیل، بسیار پر شدن آن، احتفال قوم، گرد آمدن آنان. (منتهی الارب). انجمن شدن. حفل. (زوزنی). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی. بزم کردن، احتفال فرس، خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوه دویدن داشتن او، احتفال طریق، پیدا و هویدا شدن راه، مبالغه. (منتهی الارب) ، وضوح، نیک قیام کردن بکارها. (منتهی الارب). حسن قیام به امور، باک داشتن
کندن زمین به آهن. زمین بکندن. (تاج المصادر) ، استحقاب. ذخیره نهادن چیزی را. (زوزنی) (منتهی الارب) ، بستن چیزی را در دنبالۀ پالان یا چوب آن. (منتهی الارب). بر ترک بستن، احتقاب اثم، برداشتن گناه را. (منتهی الارب). گناه و آنچه بدان ماند برداشتن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بر ترک سوار کردن. ارداف
کندن زمین به آهن. زمین بکندن. (تاج المصادر) ، استحقاب. ذخیره نهادن چیزی را. (زوزنی) (منتهی الارب) ، بستن چیزی را در دنبالۀ پالان یا چوب آن. (منتهی الارب). بر ترک بستن، احتقاب اِثم، برداشتن گناه را. (منتهی الارب). گناه و آنچه بدان ماند برداشتن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بر ترک سوار کردن. اِرداف
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حُکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)