معنی احتقار احتقار(صَ/ صِ) حقر. (تاج المصادر). استحقار. خوارو خرد شمردن. خوار داشتن، حاکم گردیدن. (منتهی الارب) ، بهم بحاکم شدن. (منتهی الارب). ترافع. محاکمه. تحاکم. بنزدیک حاکم شدن. بحاکم شدن. (تاج المصادر) ، حکم پذیرفتن. حاکم کردن لغت نامه دهخدا