جج ظفر و ظفر. (متن اللغه). جمع واژۀ ظفر و ظفر و ظفر شذوذاً، بمعنی ناخن. (آنندراج). ناخنها. جمع واژۀ ظفر و اظفور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به ظفر و ظفر و ظفر و اظفار و اظفور شود
جج ِ ظُفر و ظُفُر. (متن اللغه). جَمعِ واژۀ ظُفر و ظُفُر و ظِفر شذوذاً، بمعنی ناخن. (آنندراج). ناخنها. جَمعِ واژۀ ظفر و اظفور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به ظُفر و ظُفُر و ظِفر و اظفار و اظفور شود
جمع نحریر، دانش پژوهان نیکدانان جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند
جمع نحریر، دانش پژوهان نیکدانان جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند