جدول جو
جدول جو

معنی آبهی - جستجوی لغت در جدول جو

آبهی(بِ)
نام رود آمو یعنی جیحون:
همان گاه نزدیک دریا رسید
یکی ژرف دریای بن ناپدید
به وستا درون نام او آبهی
که قعرش نبوده ست هرگز تهی.
زراتشت بهرام
لغت نامه دهخدا
آبهی
نام رود آمو، یعنی جیهون
تصویری از آبهی
تصویر آبهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبجی
تصویر آبجی
خواهر، دختری که با شخص دیگر پدر و مادر مشترک داشته باشد، هم شیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
آنچه مانند آب باشد، آبدار، پرآب، آب لمبو، مقابل غلیظ، رقیق، بی محتوا، مشروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگهی
تصویر آگهی
نوشته ای که به وسیلۀ آن مطلبی را به اطلاع مردم برسانند، مطلبی که از طرف کسی یا بنگاهی به وسیلۀ روزنامه یا رادیو یا تلویزیون انتشار داده شود و جنبۀ تبلیغ داشته باشد، اعلان، آگاهی، اطلاع، خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبزی
تصویر آبزی
ویژگی جانوری که در آب زندگی کند، جانوران دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبهی
تصویر مبهی
ویژگی هر دارویی که نیروی جنسی را افزایش دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبهی
تصویر مبهی
ور نفزا دارویی که قوه باه بیفزاید زیاد کننده قوه باه
فرهنگ لغت هوشیار
خبر اطلاع آگاهی، علم معرفت عرفان، شهرت صیت اشتهار، روایت اثر حدیث، استحضار اطلاع، جاسوسی انهاء، خبری که از جانب فردی یا موسسه ای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلوزیون انتشار یابد و آن غالبا جنبه تبلیغاتی دارد اعلان، نوشته ای که خبر یا دستوری نو دهد، اعلامیه ای که بانک به مشتری فرستد یا از آگهی بشدن، از خود بیخود شدن بیهوش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبهی
تصویر تبهی
تباهی، فساد، خرابی
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف آغاباجی که کلمه ترکی است به معنی خواهر، خواهر خواهربزرگ، در خطاب بزنان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزی
تصویر آبزی
جانوران دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
چاهی که در صحن سرای کنند برای رفع حوایج کودکان و گرد آمدن فاضل آب چاهک
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگهی
تصویر آگهی
((گَ))
آگاهی، اطلاع، علم، معرفت، خبری که از جانب فردی یا مؤسسه ای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلویزیون انتشار یابد و آن غالباً جنبه تبلیغاتی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبجی
تصویر آبجی
خواهر، مخفف آغاباجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبزی
تصویر آبزی
جانوری که در آب زندگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبشی
تصویر آبشی
فاضلاب، چاهک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهی
تصویر ابهی
((اَ ها))
روشن تر، درخشان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
((بَ))
مایع، روان، کنایه از بی دوام و نامطمئن، پرآب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبری
تصویر آبری
اکونومی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگهی
تصویر آگهی
اطلاعیه، اعلان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
Watery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
aqueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
acquoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
เหมือนน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
waterig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
acuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
wodnisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
aquoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
水的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
водяний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
wässrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
водяной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
berair
دیکشنری فارسی به اندونزیایی