معنی pompen - جستجوی لغت در جدول جو
pompen
پمپ کردن، پمپاژ
ادامه...
پُمپ کَردَن، پُمپاژ
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pompös
به شکل باشکوه، با شکوه، به طور متکبّرانه، متکبّر
ادامه...
بِه شِکلِ باشُکوه، با شُکوه، بِه طُورِ مُتِکَبِّرانِه، مُتِکَبِّر
دیکشنری آلمانی به فارسی
komen
آمدن، بیا
ادامه...
آمَدَن، بیا
دیکشنری هلندی به فارسی
kopen
خرید کردن، خرید، خریداری کردن
ادامه...
خَرید کَردَن، خَرید، خَریداری کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
lopen
راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
dopen
مسیحی کردن، غسل تعمید دادن، تعمید دادن
ادامه...
مَسیحی کَردَن، غُسلِ تَعمید دادَن، تَعمِید دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pombe
مست، الکل
ادامه...
مَست، اَلکُل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
hopen
امید داشتن، امید
ادامه...
اُمید داشتَن، اُمید
دیکشنری هلندی به فارسی
pompé
پمپاژ شده، پمپ
ادامه...
پُمپاژ شُدِه، پُمپ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
momen
لحظه
ادامه...
لَحظِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
roepen
صدا زدن، فریاد بزن
ادامه...
صِدا زَدَن، فَریاد بِزَن
دیکشنری هلندی به فارسی
dumpen
دفع کردن، تخلیه
ادامه...
دَفع کَردَن، تَخلِیَه
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، بوق
ادامه...
بوق زَدَن، بوق
دیکشنری آلمانی به فارسی
pochen
تپش داشتن، ضربان
ادامه...
تَپِش داشتَن، ضَرَبان
دیکشنری آلمانی به فارسی
proppen
چپاندن، توده
ادامه...
چَپاندَن، تودِه
دیکشنری هلندی به فارسی
pomper
پمپ کردن، پمپ
ادامه...
پُمپ کَردَن، پُمپ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
piepen
بوق زدن، جیر جیر، کریچ کردن
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، کُریچ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pochen
افتخار کردن، لاف زدن
ادامه...
اِفتِخار کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pompeus
متکبّر، با شکوه، به طور متکبّرانه
ادامه...
مُتِکَبِّر، با شُکوه، بِه طُورِ مُتِکَبِّرانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
porren
تحریک کردن، بهم زدن
ادامه...
تَحرِیک کَردَن، بِهَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
romper
پاره کردن، شکستن
ادامه...
پارِه کَردَن، شِکَستَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Dampen
مرطوب کردن، خنثیٰ کردن
ادامه...
مَرطوب کَردَن، خُنثیٰ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pompeux
خودبزرگ بینی، با شکوه، خودپسندی، متکبّر
ادامه...
خُودبُزُرگ بینی، با شُکوه، خودپَسَندی، مُتِکَبِّر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pompier
آتش نشان
ادامه...
آتَش نِشان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
romper
پاره کردن، شکستن
ادامه...
پارِه کَردَن، شِکَستَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kommen
آمدن، بیا
ادامه...
آمَدَن، بیا
دیکشنری آلمانی به فارسی
Compel
وادار کردن، مجبور کردن
ادامه...
وادار کَردَن، مَجبور کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
pumpen
پمپ کردن، پمپ
ادامه...
پُمپ کَردَن، پُمپ
دیکشنری آلمانی به فارسی
open
باز، باز کنید
ادامه...
باز، باز کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی