معنی harować - جستجوی لغت در جدول جو
harować
زحمت کشیدن، سخت کوش
ادامه...
زَحمَت کِشیدَن، سَخت کوش
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pasować
مناسب بودن، درست است، متناسب بودن، متناقض، مساوی بودن، همکار
ادامه...
مُناسِب بودَن، دُرُست اَست، مُتِناسِب بودَن، مُتِناقِض، مُساوی بودَن، هَمکار
دیکشنری لهستانی به فارسی
holować
کشیدن، بکشید
ادامه...
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری لهستانی به فارسی
haftować
گلدوزی کردن، گلدار
ادامه...
گُلدوزی کَردَن، گُلدار
دیکشنری لهستانی به فارسی
czarować
سحر کردن، خلق و خوی، جادو کردن، شعبده باز
ادامه...
سِحر کَردَن، خُلق و خوی، جادو کَردَن، شُعبَدِه باز
دیکشنری لهستانی به فارسی
całować
بوسیدن، جیر جیر
ادامه...
بوسیدَن، جیر جیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
chorować
بیمار کردن، بیماری، رنج بردن، رنج می برند
ادامه...
بیمار کَردَن، بیماری، رَنج بُردَن، رَنج می بَرَند
دیکشنری لهستانی به فارسی
żartować
شوخی کردن، دلقک، شوخی
ادامه...
شوخی کَردَن، دَلقَک، شوخی
دیکشنری لهستانی به فارسی
żałować
پشیمان بودن، اندوه دائمی
ادامه...
پَشیمان بودَن، اَندوه دائِمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tasować
جا به جا کردن، پیچ و تاب، صفحه بازی کردن، صفحات را شماره گذاری کنید
ادامه...
جا بِه جا کَردَن، پیچ و تاب، صَفحِه بازی کَردَن، صَفَحات را شُمارِه گُذاری کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
smarować
چرب کردن، چرب بودن، روغن زدن، شکوفه دادن، لکّه انداختن، لکّه دار کردن
ادامه...
چَرب کَردَن، چَرب بودَن، رُوغَن زَدَن، شُکوفِه دادَن، لَکِّه اَنداختَن، لَکِّه دار کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
pakować
بسته بندی کردن، بسته، ترکیب کردن، جعبه کردن، تقلّب
ادامه...
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه، تَرکیب کَردَن، جَعبِه کَردَن، تَقَلُّب
دیکشنری لهستانی به فارسی
panować
حکومت کردن، طمع
ادامه...
حُکومَت کَردَن، طَمَع
دیکشنری لهستانی به فارسی
parkować
ایستگاه کردن، امن، پارک کردن، متصدّی پارکینگ
ادامه...
ایستگاه کَردَن، اَمن، پارک کَردَن، مُتِصَدِّی پارکینگ
دیکشنری لهستانی به فارسی
masować
توده کردن، تورفتگی، ماساژ دادن، راننده
ادامه...
تودِه کَردَن، تورَفتِگی، ماساژ دادَن، رانَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
darować
اهدا کردن، دادن
ادامه...
اِهدا کَردَن، دادَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
malować
رنگ کردن، رنگ، روشنایی
ادامه...
رَنگ کَردَن، رَنگ، رُوشَنایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
mapować
نقشه کشیدن، برنامه ریزی کنید
ادامه...
نَقشِه کِشیدَن، بَرنامِه ریزی کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
marnować
افراط کردن، افراطی، ضایع کردن، زباله، هدر دادن، هدر رفت
ادامه...
اِفراط کَردَن، اِفراطی، ضایِع کَردَن، زُبالِه، هَدَر دادَن، هَدَر رَفت
دیکشنری لهستانی به فارسی
ładować
بار دادن، اضافه بار، بارگذاری کردن، تخلیه
ادامه...
بار دادَن، اِضافِه بار، بارگُذاری کَردَن، تَخلِیَه
دیکشنری لهستانی به فارسی
falować
موج دار کردن، موجود است
ادامه...
مُوج دار کَردَن، مُوجود اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
farbować
رنگ دادن، رنگ، رنگ کردن
ادامه...
رَنگ دادَن، رَنگ، رَنگ کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
fazować
مرحله بندی کردن، روی صحنه بگذارد
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، رویِ صَحنِه بُگذارَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
wirować
چرخیدن، چرخاندن، چرم
ادامه...
چَرخیدَن، چَرخاندَن، چَرم
دیکشنری لهستانی به فارسی
ratować
نجات دادن، ذخیره شده است، ذخیره کنید
ادامه...
نَجَات دادَن، ذَخیرِه شُدِه اَست، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
rabować
غارت کردن
ادامه...
غارَت کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
hamować
ممانعت کردن، برجسته، محدود کردن، تنگ نظر، ترمز کردن، ترومبونیست
ادامه...
مُمانِعَت کَردَن، بَرجَستِه، مَحدود کَردَن، تَنگ نَظَر، تُرمُز کَردَن، تُرومبونیست
دیکشنری لهستانی به فارسی
parować
بخار کردن، بخار پز کردن، جفت کردن، دروغگویی ها، تبخیر شدن
ادامه...
بُخار کَردَن، بُخار پَز کَردَن، جُفت کَردَن، دُروغگویی ها، تَبخِیر شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
hodować
تولید مثل کردن، تکثیر کنند
ادامه...
تَولِید مِثل کَردَن، تَکثِیر کُنَند
دیکشنری لهستانی به فارسی