معنی chorować
chorować
بیمار کردن، بیماری، رنج بردن، رنج می برند
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با chorować
szorować
szorować
پاک کَردَن، پاک کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
czarować
czarować
سِحر کَردَن، خُلق و خوی، جادو کَردَن، شُعبَدِه باز
دیکشنری لهستانی به فارسی
choroba
choroba
بیماری
دیکشنری لهستانی به فارسی
harować
harować
زَحمَت کِشیدَن، سَخت کوش
دیکشنری لهستانی به فارسی
holować
holować
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری لهستانی به فارسی
hodować
hodować
تَولِید مِثل کَردَن، تَکثِیر کُنَند
دیکشنری لهستانی به فارسی
chować
chować
دَفن کَردَن، دَقیق
دیکشنری لهستانی به فارسی