معنی hamować hamować ممانعت کردن، برجسته، محدود کردن، تنگ نظر، ترمز کردن، ترومبونیست مُمانِعَت کَردَن، بَرجَستِه، مَحدود کَردَن، تَنگ نَظَر، تُرمُز کَردَن، تُرومبونیست دیکشنری لهستانی به فارسی