معنی grazen - جستجوی لغت در جدول جو
grazen
چرا کردن، چرا
ادامه...
چِرا کَردَن، چِرا
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
glazea
لعاب زدن، لعاب
ادامه...
لُعاب زَدَن، لُعاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
Frozen
یخ زده، منجمد شده
ادامه...
یَخ زَدَه، مُنجَمِد شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
tragen
پوشیدن، حمل کنید، حمل کردن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کُنید، حَمل کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
traben
دور رفتن، یورتمه سواری
ادامه...
دور رَفتَن، یورتمِه سَواری
دیکشنری آلمانی به فارسی
glanzen
درخشیدن
ادامه...
دِرَخشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
praten
صحبت کردن، صحبت کنید
ادامه...
صُحبَت کَردَن، صُحبَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
blazen
وزیدن، ضربه زدن، پف کردن
ادامه...
وَزیدَن، ضَربِه زَدَن، پُف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
braken
استفراغ کردن، استفراغ
ادامه...
اِستِفراغ کَردَن، اِستِفراغ
دیکشنری هلندی به فارسی
vragen
پرس و جو کردن، پرسیدن، پرسش کردن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، پُرسیدَن، پُرسِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
draven
دور رفتن، یورتمه سواری
ادامه...
دور رَفتَن، یورتمِه سَواری
دیکشنری هلندی به فارسی
dragen
حمل کردن، پوشیدن
ادامه...
حَمل کَردَن، پوشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
kraken
خش خش کردن، کرک، جویدن با صدا، خرد کردن
ادامه...
خَش خَش کَردَن، کِرَک، جَویدَن با صِدا، خُرد کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
razend
به طور خشمگینانه، خشمگین
ادامه...
بِه طُورِ خَشمگینانِه، خَشمگین
دیکشنری هلندی به فارسی
grave
جدّی، شدید
ادامه...
جِدّی، شَدید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
grave
جدّی
ادامه...
جِدّی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
trazer
آوردن
ادامه...
آوَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
vrezen
ترسیدن، ترس
ادامه...
تَرسیدَن، تَرس
دیکشنری هلندی به فارسی
grasen
چرا کردن، چرا
ادامه...
چِرا کَردَن، چَرا
دیکشنری آلمانی به فارسی
graver
حکّاکی کردن
ادامه...
حَکّاکی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
graben
تونل زدن، حفّاری، حفر کردن، غار رفتن، کندن
ادامه...
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
graven
تونل زدن، کندن، غار رفتن، حفر کردن
ادامه...
تونِل زَدَن، کَندَن، غار رَفتَن، حَفر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Brazen
بی شرم، گستاخ
ادامه...
بی شَرم، گُستاخ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
razen
سریع حرکت کردن، خشم
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، خَشم
دیکشنری هلندی به فارسی
grunzen
غرّیدن، غرغر کردن
ادامه...
غُرّیدَن، غُرغُر کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Grauen
خاکی، وحشت، وحشتناکی
ادامه...
خاکی، وَحشَت، وَحشَتناکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
fragen
پرس و جو کردن، سؤالات، پرسش کردن، پرسیدن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
grazia
فیض، لطف
ادامه...
فِیض، لُطف
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
kratzen
پنجه زدن، خراش، چنگال زدن، خراشیدن
ادامه...
پَنجِه زَدَن، خَراش، چَنگال زَدَن، خراشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
brauen
دم کردن
ادامه...
دَم کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
braten
تابه کردن، سرخ کردن
ادامه...
تابِه کَردَن، سُرخ کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Craven
ترسو، کریون
ادامه...
تَرسو، کِریون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
prazer
لذّت بخشی، لذّت
ادامه...
لَذَّت بَخشی، لَذَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
grazie
تشکّر، متشکّرم
ادامه...
تَشَکُّر، مُتَشَکّرم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
razón
دلیل
ادامه...
دَلیل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی