معنی kraken
kraken
خش خش کردن، کرک، جویدن با صدا، خرد کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با kraken
braken
braken
اِستِفراغ کَردَن، اِستِفراغ
دیکشنری هلندی به فارسی
krakend
krakend
خَرَاب، جیرجیر زَدَن، خَش خَش کُنَندِه، خَش خَش دار
دیکشنری هلندی به فارسی
Grauen
Grauen
خاکی، وَحشَت، وَحشَتناکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grasen
grasen
چِرا کَردَن، چَرا
دیکشنری آلمانی به فارسی
graben
graben
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
harken
harken
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Broken
Broken
شِکَستِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fragen
fragen
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Weaken
Weaken
ضَعیف کَردَن، ضَعیف شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی