معنی vragen
vragen
پرس و جو کردن، پرسیدن، پرسش کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با vragen
fragen
fragen
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
vragend
vragend
پُرسِشگَر، سُؤال کَردَن، مُتِعَجِّب، بِه طُورِ کُنجکاوانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
tragen
tragen
پوشیدَن، حَمل کُنید، حَمل کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
dragen
dragen
حَمل کَردَن، پوشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Grauen
Grauen
خاکی، وَحشَت، وَحشَتناکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grasen
grasen
چِرا کَردَن، چَرا
دیکشنری آلمانی به فارسی
graben
graben
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
origen
origen
آغاز، مَنشَاء
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fragend
fragend
بِه طُورِ کُنجکاوانِه، پُرسِشگَرانِه، پُرسِشگَر، مُتِعَجِّب
دیکشنری آلمانی به فارسی