معنی former - جستجوی لغت در جدول جو
former
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
formbar
قابل تغییر، چکّش خوٰار
ادامه...
قابِلِ تَغییر، چَکُّش خوٰار
دیکشنری آلمانی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foncer
سریع حرکت کردن، عجله
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، عَجَلِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
filmer
فیلم ساختن، فیلم
ادامه...
فیلم ساختَن، فیلم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formell
رسمی، به طور رسمی
ادامه...
رَسمی، بِه طُورِ رَسمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Formel
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری آلمانی به فارسی
formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
formuler
عبارت گفتن، فرموله کردن، فرمولبندی کردن
ادامه...
عِبارَت گُفتَن، فُرمولِه کَردَن، فُرمولبَندی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forzar
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
forjar
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
firmar
امضا کردن، علامت بزنید، محکم کردن
ادامه...
اِمضا کَردَن، عَلامَت بِزَنید، مُحکَم کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Worker
کارگر
ادامه...
کارگَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dormir
خوٰابیدن، بخوٰاب
ادامه...
خوٰابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formater
فرمت دادن، قالب
ادامه...
فُرمَت دادَن، قالِب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fouler
پا گذاشتن، زیر پا گذاشتن
ادامه...
پا گُذاشتَن، زیر پا گُذاشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réformer
اصلاح کردن، دوباره تشکیل دهید
ادامه...
اِصلاح کَردَن، دُوبارِه تَشکیل دَهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
informer
اطّلاع دادن، اطّلاع رسانی کند
ادامه...
اِطِّلاع دادَن، اِطِّلاع رِسانی کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déformer
تحریف کردن، تغییر شکل دادن، تاب برداشتن
ادامه...
تَحرِیف کَردَن، تَغییر شِکل دادَن، تاب بَرداشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Informer
اطّلاع دهنده، مطّلع
ادامه...
اِطِّلاع دَهَندِه، مُطَّلِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
formel
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forcer
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
fourrer
پوشاندن، چیزهای
ادامه...
پوشاندَن، چیزهای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fermer
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Former
سابق
ادامه...
سابِق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
forme
تناسب اندام، شکل، فرم
ادامه...
تَنَاسُبِ اَندام، شِکل، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
germer
روییدن، جوانه زدن
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
nommer
منصوب کردن، تعیین کنید، نام گذاشتن، نامزد کردن، نامگذاری کردن
ادامه...
مَنصوب کَردَن، تَعیین کُنید، نام گُذاشتَن، نامزَد کَردَن، نامگُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی