معنی formel
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با formel
formel
formel
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
former
former
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formen
formen
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
formell
formell
رَسمی، بِه طُورِ رَسمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Formel
Formel
فُرمول
دیکشنری آلمانی به فارسی
formal
formal
رَسمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
formal
formal
رَسمی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formal
formal
رَسمی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
formül
formül
فُرمول
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی