معنی formell
formell
رسمی، به طور رسمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با formell
formeel
formeel
بِه طُورِ رَسمی، رَسمی، بِه طُورِ فُرمولی
دیکشنری هلندی به فارسی
formel
formel
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
formel
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
informell
informell
بِه طُورِ غیرِرَسمی، غِیرِ رَسمی
دیکشنری آلمانی به فارسی
formulé
formulé
فُرمولی، فُرمول
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formule
formule
فُرمول
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formula
formula
فُرمول
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formale
formale
رَسمی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
formule
formule
فُرمول
دیکشنری هلندی به فارسی