معنی Wander - جستجوی لغت در جدول جو
Wander
سرگردان شدن، سرگردان
ادامه...
سَرگَردان شُدَن، سَرگَردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
panner
صفحه بندی کردن
ادامه...
صَفحِه بَندی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manier
استفاده کردن از، دسته
ادامه...
اِستِفادِه کَردَن اَز، دَستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manger
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vanter
تحسین کردن، لاف زدن
ادامه...
تَحسِین کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
danser
رقصیدن، برای رقصیدن
ادامه...
رَقصیدَن، بَرایِ رَقصیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
panser
پانسمان کردن، بانداژ
ادامه...
پانسِمان کَردَن، بانداژ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mandar
دستور دادن، ارسال کنید
ادامه...
دَستور دادَن، اِرسال کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Candor
صراحت
ادامه...
صِراحَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
vender
فروختن، فروش
ادامه...
فُروختَن، فُروش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Ponder
تفکّر کردن، تأمّل کردن
ادامه...
تَفَکُّر کَردَن، تَأَمُّل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tender
لطیف بودن، مناقصه، نرم
ادامه...
لَطیف بودَن، مُناقِصِه، نَرم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Danger
خطر
ادامه...
خَطَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dancer
رقّاص، رقصنده
ادامه...
رَقّاص، رَقصندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
manter
نگه داشتن، برای نگهداری، نگهداری کردن، حفظ کردن
ادامه...
نِگَه داشتَن، بَرایِ نِگَهداری، نِگَهداری کَردَن، حِفظ کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
landen
به طور عمومی سفر کردن، زمین، فرود آمدن
ادامه...
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، زَمین، فُرود آمَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Winter
زمستانی، زمستان
ادامه...
زِمِستانی، زِمِستان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wanderer
سرگردان
ادامه...
سَرگَردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
andere
دیگر
ادامه...
دیگَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
Wanderer
سرگردان
ادامه...
سَرگَردان
دیکشنری آلمانی به فارسی
bander
چشم بند کردن، سخت گرفتن
ادامه...
چِشم بَند کَردَن، سَخت گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Wonder
تعجّب کردن، شگفتی
ادامه...
تَعَجُّب کَردَن، شگفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wunder
شگفتی، عجب
ادامه...
شِگِفتی، عَجَب
دیکشنری آلمانی به فارسی
ander
دیگر
ادامه...
دیگَر
دیکشنری هلندی به فارسی
anders
به طور متفاوت، متفاوت است
ادامه...
بِه طُورِ مُتِفاوِت، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
hanter
تعقیب کردن، خالی از سکنه
ادامه...
تَعقِیب کَردَن، خالی اَز سَکَنِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Slander
تهمت، تهمت زدن
ادامه...
تُهمَت، تُهمَت زَدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
garder
نگه داشتن، نگه دارید، نگهبانی کردن
ادامه...
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Render
ارائه دادن، رندر کردن
ادامه...
اِرائِه دادَن، رِندِر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kanker
سرطانی، سرطان
ادامه...
سَرَطانی، سَرَطان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lancer
انداختن، پرتاب، پرتاب کردن، راه اندازی کردن، نیزه انداختن
ادامه...
اَنداختَن، پَرتاب، پَرتاب کَردَن، راه اَندازی کَردَن، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sonder
بررسی کردن، کاوشگر، نظرسنجی کردن
ادامه...
بَررَسی کَردَن، کاوِشگَر، نَظَرسَنجی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ranger
خش خش کردن، محیط بان
ادامه...
خَش خَش کَردَن، مُحیط بان
دیکشنری پرتغالی به فارسی