- یکه
- تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
معنی یکه - جستجوی لغت در جدول جو
- یکه
- منفرد، تنها، یگانه
- یکه ((یَ یا یِ کِّ))
- تنها، یگانه، بی مانند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان
غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان
درختان در هم، بیشه کنار وروفان
فرانسوی راهراهی همدرزه
نوعی پارچۀ نخی ضخیم نقشه دار با راه راه برجسته
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
غضروف و لته و پوسته و زواید گوشت مانند پوست و چربی وغلیزک و نظایر آن
کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
ویژگی سوار بی همتا، کنایه از دلیر و بی باک، ویژگی سواری که تنها بر حریف خود بتازد، آنکه در تاخت و تاز بی نظیر باشد
کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، تک سوار، یکه تاز
ازتعجب بحرکت درآمدن براثرتعجب لرزشی ناگهانی براندام افتادن: بالحنی که معلوم بود خیلی از گفته الیزابت یکه خورده است
آدم وفادار کسی که وقتی چشمش تو روی کسی بازشد دیگر دست ازاو بر نمی دارد
سواریگانه
از شوخی گذراندن از اندازه بیرون رفتن متلک گفتن حرفهایی که موجب عصبانیت طرف است بر زبان راندن
عمل و شغل یکه تاز
مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد، بی همتا و بی باک و دلیر
پهلوان و بزن بهادر آدم دعوا کن و زرنگ: عروس دلهای صدها کرد چابک سوار ویکه بزن بودم
((یِ یا یِ کِّ. ش))
فرهنگ فارسی معین
آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد
بی نظیر، بی مانند، سوار بی همتا
ویژگی آنکه فقط یک تن را بشناسد و در دوستی و وفاداری نسبت به او پایدار باشد
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
تنها، به تنهایی
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
گریبان
قطره
قطعه