جدول جو
جدول جو

معنی یکه - جستجوی لغت در جدول جو

یکه
تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
تصویری از یکه
تصویر یکه
فرهنگ فارسی عمید
یکه
منفرد، تنها، یگانه
تصویری از یکه
تصویر یکه
فرهنگ لغت هوشیار
یکه
((یَ یا یِ کِّ))
تنها، یگانه، بی مانند
تصویری از یکه
تصویر یکه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکهو
تصویر یکهو
یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
((یَ هُ))
ناگهان، غیر منتظره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایکه
تصویر ایکه
درختان در هم، بیشه کنار وروفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکه
تصویر پیکه
فرانسوی راهراهی همدرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکه
تصویر پیکه
نوعی پارچۀ نخی ضخیم نقشه دار با راه راه برجسته
فرهنگ فارسی عمید
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
فرهنگ لغت هوشیار
غضروف و لته و پوسته و زواید گوشت مانند پوست و چربی وغلیزک و نظایر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیکه
تصویر تیکه
((کِّ))
تکه، هر چیز درخور و مناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه خوردن
تصویر یکه خوردن
کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه تاز
تصویر یکه تاز
ویژگی سوار بی همتا، کنایه از دلیر و بی باک، ویژگی سواری که تنها بر حریف خود بتازد، آنکه در تاخت و تاز بی نظیر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
کسی که در سواری و تاخت و تاز نظیر و همتا نداشته باشد، تک سوار، یکه تاز
فرهنگ فارسی عمید
ازتعجب بحرکت درآمدن براثرتعجب لرزشی ناگهانی براندام افتادن: بالحنی که معلوم بود خیلی از گفته الیزابت یکه خورده است
فرهنگ لغت هوشیار
آدم وفادار کسی که وقتی چشمش تو روی کسی بازشد دیگر دست ازاو بر نمی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
سواریگانه
فرهنگ لغت هوشیار
از شوخی گذراندن از اندازه بیرون رفتن متلک گفتن حرفهایی که موجب عصبانیت طرف است بر زبان راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکه تازی
تصویر یکه تازی
عمل و شغل یکه تاز
فرهنگ لغت هوشیار
مبارزی که تنها بر حریف خود بتازد و منتظر معد و معاون نباشد، بی همتا و بی باک و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
پهلوان و بزن بهادر آدم دعوا کن و زرنگ: عروس دلهای صدها کرد چابک سوار ویکه بزن بودم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکه شناس
تصویر یکه شناس
((یِ یا یِ کِّ. ش))
آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه سوار
تصویر یکه سوار
((یَ یا یِ کِّ. سَ))
سوار یگانه، بی همتا در دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه خوردن
تصویر یکه خوردن
((~. خُ دَ))
جا خوردن، متحیر و متعجب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه تاز
تصویر یکه تاز
بی نظیر، بی مانند، سوار بی همتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکه بزن
تصویر یکه بزن
((~. بِ زَ))
کسی که در دعوا کردن و زد و خورد نظیر ندارد
فرهنگ فارسی معین
ویژگی آنکه فقط یک تن را بشناسد و در دوستی و وفاداری نسبت به او پایدار باشد
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آوازه خوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و هم آهنگ نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه و تنها
تصویر یکه و تنها
تنها، به تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکه
تصویر بکه
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
فرهنگ لغت هوشیار
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقه
تصویر یقه
گریبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکه
تصویر تکه
قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره