جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با یکهو

یکهو

یکهو
در تداول عوام، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءه. ناآگاهان. (یادداشت مؤلف) ، تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. (یادداشت مؤلف). یهو
لغت نامه دهخدا

یکرو

یکرو
ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرح دار، رنگی و قابل استفاده باشند مثلاً پارچۀ یکرو،
کنایه از کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص مثلاً آدم یکرو
یکرو شدن: کنایه از بی ریا و مخلص شدن
یکرو کردن: کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
یکرو
فرهنگ فارسی عمید

یاهو

یاهو
ای خدا، در تصوف درویشان در هنگام خداحافظی می گویند، نوعی کبوتر که بانگ یاهو برمی آورد
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو، برای مِثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
یاهو
فرهنگ فارسی عمید

یک هو

یک هو
یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا: مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد
فرهنگ لغت هوشیار