جدول جو
جدول جو

معنی یکه

یکه
تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
یکه خوردن: کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
یکه و تنها: تنها، به تنهایی
تصویری از یکه
تصویر یکه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یکه

یکه

یکه
منفرد. تنها. یگانه. (یادداشت مؤلف). فرید. (یادداشت مؤلف). فرد. یک. (از ناظم الاطباء).
- یکه شبانه روز، روز و شب. (ناظم الاطباء).
- یکه و تنها، وحیداً فریداً. تک و تنها. (از یادداشت مؤلف).
- ، تنهای تنها. تنها و بی همراهی کسی:
در زیر خاک یکه و تنها چه گونه ای ؟!
؟
، فرد. منتها. بی نظیر. (یادداشت مؤلف). بی نظیر. (ناظم الاطباء) :
اتاقه زد به کله گوشه ام دمیدن مهر
که ای خراج ستان یکه شاعر آفاق.
؟ (از یادداشت مؤلف).
، عرادۀ یک اسب بارکشی. (ناظم الاطباء) ، تنها سوار. (آنندراج). رجوع به یکه سوار شود، آفتاب. (آنندراج) ، نخستین و پیشین، کسی. هرکس، دفعتاً. معاً. با هم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دکه

دکه
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار