جدول جو
جدول جو

معنی یالمند - جستجوی لغت در جدول جو

یالمند
ویژگی مردی که زن و فرزند دارد، برای مثال ضعیفم یالمندم تنگدستم / چه خوانم داستان رامی و ویس (سوزنی - لغتنامه - یالمند)
تصویری از یالمند
تصویر یالمند
فرهنگ فارسی عمید
یالمند
عیالمند
تصویری از یالمند
تصویر یالمند
فرهنگ لغت هوشیار
یالمند
((مَ))
مخفّف عیالمند، شخصی که زن و فرزند دارد
تصویری از یالمند
تصویر یالمند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عیالمند
تصویر عیالمند
عیالوار، مردی که زن و فرزند و نانخور بسیار داشته باشد، دارای اهل و عیال، عیال دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیالمند
تصویر عیالمند
تاریکومند یالمند پور مند کسی که دارای عیال باشد عیال وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیالمند
تصویر عیالمند
((~. مَ))
کسی که دارای عیال باشد، عیال وار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیالمندی
تصویر عیالمندی
یالمندی، دارای عیال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
کهنسال، مسن، بزرگسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یارمند
تصویر یارمند
یاری دهنده، یار و دوست، برای مثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بود یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
سال دار، سال دیده، کلان سال، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارمند
تصویر یارمند
دوست و اعانت کننده و یاری دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالمند
تصویر سالمند
((مَ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یارمند
تصویر یارمند
((مَ))
یاری دهنده، یار، دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیامند
تصویر سیامند
(پسرانه)
نام کوهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داومند
تصویر داومند
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رادمند
تصویر رادمند
سخاوتمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادمند
تصویر دادمند
منصف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیازمند
تصویر نیازمند
محتاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شایمند
تصویر شایمند
محتمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازمند
تصویر سازمند
مرتب، منظم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژادمند
تصویر ژادمند
جنسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارمند
تصویر بارمند
باردار، دارای بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازمند
تصویر سازمند
ساخته و آراسته و آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایمند
تصویر جایمند
کاهل، تنبل، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارمند
تصویر خارمند
بشکل خار، حقیر، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادمند
تصویر شادمند
شاد شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکمند
تصویر شاکمند
نمدی که از پشم گوسفند یا کرک بز سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارمند
تصویر خارمند
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیازمند
تصویر نیازمند
محتاج، حاجتمند، تهیدست، کنایه از سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاکمند
تصویر شاکمند
نمدی که از کرک بز یا پشم گوسفند تهیه می شد، برای مثال به دستش ز خام گوزنان کمند / به بر درفکنده یکی شاکمند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازمند
تصویر سازمند
ساخته و آماده، آراسته و با نظام، منظم و مرتب، سازور، برای مثال سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴ - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارمند
تصویر کارمند
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارمند
تصویر کارمند
خدمتکار، کاردار دفتری، عضو اداره و نظایر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیازمند
تصویر نیازمند
حاجتمند، محتاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمنی
تصویر یاسمنی
یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار