جدول جو
جدول جو

معنی خارمند

خارمند
خاردار، حقیر، خوار، پست مانند خار
تصویری از خارمند
تصویر خارمند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خارمند

خارمند

خارمند
بشکل خار. چون خار. حقیر. پست. خوار:
کودکان خانه دمش می کنند
باشد اندر دست طفلان خارمند.
(مثنوی)
لغت نامه دهخدا

یارمند

یارمند
یاری دهنده، یار و دوست، برای مِثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بُوَد یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
یارمند
فرهنگ فارسی عمید

خاربند

خاربند
پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربَست، خارچین، فُلغُند، کَپَر، چَپَر
خاربند
فرهنگ فارسی عمید

کارمند

کارمند
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
کارمند
فرهنگ فارسی عمید