جدول جو
جدول جو

معنی یالمند

یالمند
ویژگی مردی که زن و فرزند دارد، برای مثال ضعیفم یالمندم تنگدستم / چه خوانم داستان رامی و ویس (سوزنی - لغتنامه - یالمند)
تصویری از یالمند
تصویر یالمند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یالمند

یالمند

یالمند
عیالمند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). عیالمند و خداوند اهل و عیال و فرزند. (ناظم الاطباء) :
ضعیفم یالمندم تنگدستم
چه خوانم داستان رامی و ویس.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
بودم حکیم سوزنی از چند سال باز
تا یالمند گشتم، گشتم تحکمی.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

یارمند

یارمند
یاری دهنده، یار و دوست، برای مِثال نگهدار تاج است و تخت بلند / تو را بر پرستش بُوَد یارمند (فردوسی - ۷/۹۲)
یارمند
فرهنگ فارسی عمید

عیالمند

عیالمند
عَیالوار، مردی که زن و فرزند و نانخور بسیار داشته باشد، دارای اهل و عیال، عَیال دار
عیالمند
فرهنگ فارسی عمید

عیالمند

عیالمند
تاریکومند یالمند پور مند کسی که دارای عیال باشد عیال وار
عیالمند
فرهنگ لغت هوشیار