معنی دادمند
دادمند
منصف
تصویر دادمند
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با دادمند
داومند
داومند
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
رادمند
رادمند
سخاوتمند
فرهنگ واژه فارسی سره
دادمندی
دادمندی
انصاف
فرهنگ واژه فارسی سره
دردمند
دردمند
صاحب درد، درد آلود
فرهنگ لغت هوشیار
ژادمند
ژادمند
جنسی
فرهنگ واژه فارسی سره
شادمند
شادمند
شاد شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
دردمند
دردمند
بیمار، ناخوش، علیل، کسی که درد یا مرضی دارد
فرهنگ فارسی عمید
دردمند
دردمند
مصیبت کشیده، بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی معین
دادرند
دادرند
برادر بزرگ
فرهنگ فارسی عمید